شهید حسین کراتی
شهید حسین کراتی
نام پدر : حسن
تاریخ ولادت: ۱ اردیبهشت ۱۳۵۰
تاریخ شهادت: ۹ خرداد ۱۳۶۶
محل شهادت: پاسگاه زید
نوع شهادت: حوادث مربوط به جنگ تحمیلی
((زندگی نامهی شهید حسین کراتی))
بسیجی شهید حسین کراتی در سال ۱۳۵۰ در خانوادهای مذهبی و زحمتکش در شهر بشرویه دیده به جهان گشود. خانواده وی که ارادت خاصی به سید الشهدا (ع) داشتند نام حسین را برای او برگزیدند ،باشد که از پیروان مخلص آن امام همام گردد.
حسین دوران کودکی را در دامان پر مهر خانواده گذراند و تربیتی فرا خور نام خویش یافت و چون به سن تحصیل رسید او را راهی مدرسه نمودند تا مس وجودش با اکسیر علم و دانش درآمیخته گوهری نمونه شود. در این باره یکی از دوستان همکلاسیش میگوید: از همان بدو دوره تحصیلش او با دیگر دانشآموزان تفاوت داشت دانشآموز زرنگ و فعالی بود، اخم به چهره نداشت ، پسر مؤدب و مهربانی بود که در تمام کارها نظم را سرلوحه اعمال خود قرار داده بود معلمها دائماً از او راضی بودند از اوان کودکی رفتاری مردانه داشت برخلاف دیگر دانشآموزان چندان اهل بازی و سرگرمی نبود و با توجه به شغل پدرش که به دامداری مشغول بود در این امر پدر را یاری میکرد.در اوقات فراغت حسین معمولاً کتابهایش را برمیداشت و به صحرا میرفت و به مطالعه مشغول میشد .بنا به فرموده مادرش در این دوره او پسر با محبت و مسئولیت پذیری بود هرگاه کاری در بیرون خانه داشتیم مخصوصاً در امر خرید از مغازهها او این کار را به دیده منت میپذیرفت دلش میخواست در تمام کارها کمکمان کند و کمتر میگذاشت ما دچار زحمت و خستگی شویم.حسین توانست با موفقیت دوره ابتدایی را پشت سرگذاشته وارد مدرسه راهنمایی شهید مطهری گردد در این دوره نیز او دانشآموز ممتازی به شمار میرفت اولیای مدرسه نیز آینده او را درخشان میدیدند و از او به عنوان دانشآموزی کوشا یاد میکردند. موفقیت او در امر تحصیل و کمک او به پدر در دامدری او را نمونه و الگوی دیگر دانشآموزان قرار داده بود .در این ایام او انس عجیبی به قرآن پیدا کرده بود به امور مذهبی اهمیت میداد برای اقامه نماز به مسجد میرفت و در روزهای جمعه در نماز جمعه حضور مییافت و دوستان خود را تشویق میکرد تا در مراسم مذهبی حضور یافته و علاوه بر ثواب اخروی بر وسعت معلومات خود بیفزایند.
از همان آغاز دوره راهنمایی با توجه به قامت رشیدش که حدود ۳ تا ۴ سال او را بزرگتر از دیگر همکلاسیهایش نشان میداد خود را ملزم به انجام فرایض دینی میدانست و نسبت به ادای آن خیلی مقید بود. خانوادهاش در این باره میگویند: در ماه مبارک رمضان اگر سحر او را از خواب بیدار نمیکردیم با شامش روزه میگرفت و با وجود اینکه هوا گرم بود در حال روزه برای آوردن نمک از کویر به کمک پدر میشتافت و اگر به او میگفتیم روزه نگیر در جواب میگفت: اگر حالا که میتوانم روزه نگیرم کی میخواهم روزه بگیرم؟
و اما درباره انس با قرآن پدر شهید این رباعی را بیان میکنند که :
این شاخک نی ببین چهها میگوید اول سخن و دوم وفا میگوید
این شاخک نی نه کام دارد نه زبان بی کام و زبان ذکر خدا میگوید
و این رباعی وصف حال سر مطهرآقا امام حسین (ع) است که بر روی نیزهها قرآن تلاوت میکرد و اینجا بود که اشک بر روی چشمان پدر شهید حلقهزده آهی از نهاد دل خویش در فراق فرزند سر میدهد.
حسین دوره راهنمایی را به پایان برد و وارد دبیرستان گشته در رشته علوم انسانی(فرهنگ وادب) به ادامه تحصیل پرداخت.وی به اقتضای سن در این دوره جذب بسیج دانشآموزی دبیرستان گردید و نیز در پایگاه بسیج محل ثبت نام و به عضویت آن درآمد.
رفت و آمد او به بسیج دانشآموزی در پایگاه بسیج محل او را بیشتر از پیش با جبهه و جنگ آشنا نمود و سرانجام او را به این فکر وا داشت تا بخت خود را برای رفتن به جبهه بیازماید بارها با پدر و مادر خویش صحبت نمود تا رضایت آنها را برای رفتن به جبهه بدست آورد و حتی از معلم و برادران خویش میخواست تا با پدر صحبت کرده و رضایت و موافقت ایشان را جلب نمایند و هر چه پدر و مادرش گفتند برادرانت در جبهه هستند و حالا زود است که تو راهی جبهه گردی باز حسین اصرار به رفتن میکرد و در نهایت به آنها چنین گفت که قرار است یک کاروان ۱۳۰ نفری از دانشآموزان راهی جبهه شوند ولی شما اجازه نمیدهید که آنها را همراهی کنم آنگاه پدرش صورت او را بوسیدند و گفتند اگر پول لازمداری بردار و تو هم برو.
حسین درس سحر را در ره میخانه عشق آغاز کرد و آموختههای سنگر علم را در سنگر عمل (جبهه )امتحان داد. او در همان اولین مرحله دوره آموزش نظامی را گذراند و بعد از آموزش بلافاصله در سن ۱۶ سالگی به جبهه جنوب منطقه عملیاتی شلمچه جزیره ماهی اعزام گردید تا دلیرانه بخروشد و بنیان مرصوصی باشد در برابر هجوم مزدوران بعثی که مذبوحانه وطن عزیز را پایمال ظلم خود قرار میدادند او به فرمان امام خود لبیک گفته بود، به جبهه شتافت تا ثابت نماید که زاهدان شب شیران روز حادثهاند و به پاسداری از حریم ولایت مشغول بود که بدنش آماج ترکش گلوله مزدوران عراقی قرار گرفت و پرنده روحش درتاریخ۹/۳/۶۶ بر شاخسار جنان پرید و باز مادرش در مورد شهادت وی میگوید: بعد از شهادت حسین خواهرش او را در خواب میبیند که در یک باغ سرسبز مشغول آبیاری گلهاست به او میگوید: برادر جان تو که شهید شدهای و حسین در جواب میگوید نه من شهید نشدهام بلکه نزد امام زمان (عج) هستم و در همین حال زنی نقابدار جلو آمده و گفته است چرا ناراحتی میکنید؟ اگر شما فرزند دادهاید من هم علیاکبر و علی اصغر دادهام و الان او همنشین علی اکبر امام حسین(ع) است.
سرانجام بدن مطهر حسین بعد از انتقال به زادگاهش بشرویه با تشییع جنازهای باشکوه در گلزار شهدا به خاک سپرده شد. «روحش شاد وراهش پررهرو باد»