شهید محمدعلی بادپر
محمدعلی بادپر
نام پدر: حسین
تاریخ تولد: ۱۳۲۷/۳/۲۳
محل تولد: فردوس
تاریخ شهادت: ۱۳۶۰/۵/۶
محل شهادت: دزفول
محل دفن: فردوس
یگان اعزام کننده: ارتش ـ تعمیرکار
زندگینامه
بسم الله الرحمن الرحیم
ولا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون: گمان نبرید آنها که در راه خدا کشته شدهاند مردهاند بلکه آنها زندهاند و نزد پروردگارشان روزی میخورند .
اینان که بیرقهای هدایت را بردوش کشیدهاند و تا دشتهای سرخ شهادت میتازند از کدام قبیلهاند ؟
اینانکه هر عارفی در آرزوی شاگردیشان اشک شوق می ریزد دست پرورده کدامین مکتبند اینان کیانند که قلبهایشان آنچنان در آرزوی شهادت میطپد که برای وصال معشوق دست از پای نمیشناسند ، ای احسن الخالقین بما بگو که اینان کیانند و از چه رو اینچنینشان ساختی ، ای نادیان عشق شما را به حق قسم به ما بگویید آنگونه که بیدار شویم و سر از خواب برداریم و دعای عشق و امید را بخوانیم اینان چه راحت دنیای پستی را که ما مشتری هستیم زمین می گذارند و بسوی او پرواز می کنند و این بار نیز شاهد پرواز عاشقانه شهیدی دیگر از دیار شهیدپرورمان هستیم ، استوار یکم شهید محمد علی بادپر به کاروان سرخ شهیدان همیشه جاوید اسلام پیوست و بار سنگین مسئولیت رساندن پیام خونبار خویش را پرورش ما گذاشت و اینک مختصری از زندگی نامهی شهید محمد علی بادپر را میآورییم .
شهید بادپر در سحرگاه یک روز تابستان سال ۱۳۲۷ در خانوادهای متدین متولد شد تحصیلات ابتدایی را تا سال سوم متوسطه در فردوس گذرانید . در سال ۱۳۴۶ به آموزشگاه گروهبانی رفت و خدمت در ارتش را برگذید ، پس از خاتمه دوره آموزش به عنوان تعمیرکار در قسمت پشتیبانی تیپ رزمی همدان مشغول خدمت شد .او جوانی بود مؤمن ،باتقوا ، مهربان خیلی کم حرف و تودار و باوقوار معمولأ کلامش کوتاه و پر معنی بود غالباً لبخندی بر لب داشت و آنقدر مهربان بود که در نگاه و نشست اول هر کسی را مجذوب خود میکرد گلی بود بیخوار و پر برگ و خوشبو صبر و شکیبایی و فداکاری و رقت قلب او در بین آشنایان و خویشان زبانزد است .
محمد علی در ۱۳ رجب سالروز ولادت امید مومنان علی (ع) در سال ۱۳۵۴ ازداوج کرد در زمان اوج گیری انقلاب زمانی که امام فرمان فرار ارتش را صادر نمودند بفرمان رهبر انقلاب با یکی از همکارانش از پادگان فرار کرد و به فردوس آمد او گفت دیگر از قید ، ارتش خشک و بی محتوی آزاد شدم و خوشحال بود از اینکه تعمیرکار مکانیک خوبی است و از این راه میتواند آزادانه امرار معاش نماید و به همنوعان خود کمک کند . اما روزی که امام اعلام فرمودند که اکنون ارتش اسلام است و سربازی امام زمان است و یک وظیفه شرعی محسوب میشود محمد علی لحظهای درنک نکرد و بر طبق امام سرکار خود بازگشت یکی از بستگان میگوید به او گفتم با هم یک ، کار شخصی را انتخاب کنیم گفت مگر نمیشنوی که مردم در خیابان ها فریاد میزنند ما همه سرباز توئیم خمینی گوش بفرمان توئیم خمینی آری خمینی (رهبر) فرمان داده است و ارتش ، ارتش اسلام است و خدمت سربازی اکنون مقدس است او پس از معرفی خود به پادگان و محل کارش با خانوادهاش به زیارت قم و دیدار امام رفت او این دیدار و آن روز را یکی از بهترین خاطرات ، خود دانست و همواره مد نظر داشت .شهید بادپر از ابتدایی جنگ کردستان در منطقهی جنگی بود در یک مسافرت ده روزه به فردوس آمد و تا چهارم فروردین ۱۳۵۶ در فردوس بود پس از بازگشت مجدد به کردستان رفت از آغاز جنگ تحمیلی عراق داوطلبانه در خوزستان به وظیفهی شرعی و میهن خویش مشغول بود او در پشت جبهه تعمیر ادوات جنگی را بر عهده داشت هر زمان در مرخصیهای کوتاه مدت که به همدان میرفت تلفنی با پدر و مادرش صحبت میکرد و آنها را دعوت به همدان مینمود و سفارش میکرد که خانوادهام را تنها نگذارید و از فرزندانم نگهداری کنید .
هر وقت از او خواسته میشد که برای دیدار او پدر و مادر و خویشان به فردوس بیاید او قاطعانه میگفت که دفاع از میهن اسلامی واجب است شما در پشت جبهه صبور و مقاوم باشید و نگران من نباشید و سرانجام شهید محمد علی بادپر پس از آنکه مدتی را در خط مقدم جبهه در نبرد با کفار بود در نیمروز چهارشنبه مرداد ماه ۱۳۶۰ در کربلای خوزستان شربت شهادت نوشید و به کاروان همیشه جاوید شهیدان اسلام پیوست
روحش شاد و راهش پایدار باد