هادی جوادی
نام پدر: عباسعلی
تاریخ تولد: ۱۳۴۸/۸/۵
محل تولد: فردوس
تاریخ شهادت: ۱۳۶۷/۳/۱۲
محل شهادت: جزیره مجنون
محل دفن: فردوس
یگان اعزام کننده: بسیج
شهید هادی جوادی در روز پنجم آبان ماه سال ۱۳۴۸ مقارن با نیمه شعبان در خانواده ای روحانی و ساکن شهر اسلامیه از توابع شهرستان فردوس دیده به جهان گشود. ازهمان دوران طفولیت آثار معنوی در چهره اش هویدا بود. او تحت تربیت و پرورش خانواده ای متدین که بال و پر عطوفت و مهربانی را برای فرزندشان گسترده بودند، قرار گرفت و دوران دبستان تا پایان دبیرستان را در اسلامیه و فردوس سپری نمود.
هادی جوانی با استعداد، پرشور و با ایمان بود. به نماز و روزه و تکالیف دینی اش اهمیت خاصی می داد و در مراسم دعای کمیل و ندبه حضوری فعال داشت. اوایل انقلاب هنوز ده ساله بود که وقتی برادرش به جبهه اعزام می شد با گریه و زاری می گفت : « من را هم با خود ببر». ولی چون سنش اقتضا نمی کرد، با دلی پر از اندوه و افسوس می گفت : « ان شاء الله من هم خودم را آماده می کنم تا در آزادسازی قدس شرکت کنم». او همیشه سعی می کرد با لباس رزم بوده و دربسیج شرکت فعال داشته باشد. تا اینکه در سن ۱۴ سالگی با دست کاری در فتوکپی شناسنامه اش موفق شد برای اولین بار به منطقه اسلام آبادغرب اعزام و درعملیات شرکت کند. بعد از آن چند صباحی را در کنار خانواده به سر برد.
برای دومین بار با جمعی از دوستان به منطقه اهواز رفته تا هریک از ایشان وارد دار و دسته مورد علاقه اش شود. هادی در اینجا بود که وارد گروه تخریب شد و با شور و حالی وصف ناشدنی پس از شرکت در دعای توسل با این گروه همراهی نمود. او در مناجاتهای خویش با خدا چنین می گفت :
« خدایا به شکرانه نعمتی که به ما دادی خوش دارم که هدیه ای تقدیم کنم اما چیزی جز جان ندارم خدایا من از شدت شادی می سوزم. می لرزم شرم زده ام و نمی دانم ترا چگونه شکر کنم می خواهم همه چیز خود را، می خواهم خود را قربانی کنم. با کمال اخلاص آنچه را دارم تقدیم نمایم. خدایا من پا در درون جبهه گذاشته ام و این لیاقتی است که تو با کرمت به من عطا فرمودی. خدایا تو می دانی اگر آمده ام با همه وجودم با قلبم و روحم آمده ام که خود را قربانی تو کنم. آمده ام تا همه حیات و هستی خود را در راه تو بخاطر حفظ اسلام تقدیم کنم . خدایا سربازی گمنامم در میان عاشقان وجه ا… درمیان شیرمردانی که خاک پای هیچ کدامشان نمی شوم. به صورتشان نگاه می کنم اکبرند و عباسند و قاسمند و حبیب مظاهری ها ، مسلم بن عوسجه، عمار، یاسر ، ابوذر، سلمان و حنظله ها. به هنگام نبرد چون شیر می خروشند . در پیشاپیش رزمندگان حرکت می کنند. راه را برایشان باز می کنند و چون عقابی بر سر دشمن فرود می آیند . تخریب چی اند و عاشق وجه ا… .
خدایا آمده ام به میان اینها در پس آنها حرکت کنم تا گردی که از زیر پایشان برمی خیزد بر تنم بنشیند و تو بخاطر آنها هم که هست از سر تقصیراتم درگذری و قلم عفو بر معاصیم بکشی .
خدایا ما را از گرداب خودخواهی و از گردباد خودبینی و از طوفانها و امواج هوی و هوس نجات بده و به ما قدرت ایثار عنایت فرما و بگذار که شیرینی ایثار همه وجود ما را فرا گیرد و لذتش وجود ما را سیراب نماید. خدایا بما توانایی عنایت فرما تا بتوانیم خود را بسازیم تا جز درمقابل تو در مقابل هیچ کس به خاک در نیفتیم. خداوندا قلب ها را از عشق بسوزان تا سوزش گلوله در کام ما شیرین گردد. پروردگارا به ما توفیق عنایت فرما تا خود را بسازیم و ایمان خویش را استوار گردانیم و خویشتن را از لجن زار و مادیات دنیا آزاد کنیم تا بتوانیم در قربانگاه عشق تو همچون اسماعیل مشتاقانه حاضر شویم. خداوندا تو بر ملت ما نظر کردی و باران رحمت خویش را بر این ملت فرود آوردی و به ما توفیق نفس کشیدن در فضای اسلام و جمهوری اسلامی و رهبری امام روح ا… عنایت فرمودی و ما را لایق چنین آزمایش عظیمی قرار دادی. خدایا تو پرچم اسلام را به دست ما به اهتزار درآوردی حال که چنین مرحمتی در حق ما نمودی ما را هدایت کن که علی وار رسالت مقدس را پیاده کنیم و حسین صفت در راهش جانبازی نمائیم تا بتوانیم ان شاءالله پرچم پرافتخار انقلاب اسلامی ایران را بر فرق جهان به اهتزاز درآوریم و محرومین دنیا را از زیر یوق استعمار و استثمار نجات دهیم.
برخیز که آهنگ سفر باید کرد/ چون موج زبحر خون گذرباید کرد/ بر درگه دوست نقد جان باید ریخت/ در مسلخ عشق ترک سر باید کرد
تاریخ این قوم بزرگ و کتاب سرنوشت این امت سرافراز در تمامی تاریخ با خون ورق خورده است تاریخ سربلند شیعه در صفحه به صفحه اش شاهد حضور دلباختگان این مکتب در صحنه های خون و خطر ومیدانهای مبارزه با جور و ستم است و اگر این شیفتگان آئین اهل بیت عصمت و طهارت سلام ا… نبود و اگر این خونهایی که به پای این نهال ریخته شد نمی بود امروز از اسلام محمد(ص) و علی(ع) خبری نبود.
پس ای برادر بدان این اسلامی که تا حال برای برپا نگه داشتن آن پیشینیان ما رنجها کشیده اند زمانی در کربلا خونها ریخته شد و زمانی در زندانهای بنی عباس و بنی امیه از کشتار علویان و شیعیان جامهای خون به راه افتاد و حال ما ادامه دهندگان این خط خونین هستیم. تاریخ تکرار شده است و دوباره یزیدیان قد برافراشته اند و حسینیان زمان را در کربلا و عاشورایی دیگر به نبرد خوانده اند اما این بار حسین تنها نیست خیمه گاه یاران او تنها ۷۲ تن نیستند بلکه ۷۲ سپاه یاری کننده حسین است این بار ۷۲ سپاه چون ۷۲ کهکشان منور از سرزمین سلمان پارسی بپا خاسته اند تا ره حسین را پی گیرند. اگر آنروز هفتاد و دو تیغ در کف هفتاد و دو سلحشور در کنار حسین(ع) برای پاسداری از دین محمد(ص) در رویارویی ستمگران یزید در میدان بود امروز هزار ها تیغ آب دیده در کنار فرزند حسین(ع) برای احیای اسلام محمدی(ص) در چکاچک میدانهای نبرد، برقشان خشم امت اسلام را به نمایش گذاشته است.
در راه تو بس که خون نشاندیم حسین/ تا بصره گل سرخ نشاندیم حسین/ عباس بگو تا نکشد خجلت آب/ گو خصم فرات را ستاندیم حسین/
اینک ای حسین ای کشتی نجات امت محمد(ص) مائیم و سالیان درازی دوری و … آری اینک مائیم از دودمان سلمان پارسی آزرده از ستم ستمگران با کوله باری از صداقت و راستی بسوی تو می آئیم چون کبوتران تشنه که بسوی برکه آب پر می گشایند. ای حسین ای پاره تن زهرا. سوگند به آن خون مقدس و متبرکی که از حلق تو جاری شد و قتلگاه را مخملی از خون پوشاند سوگند به آن عرق شرمی که از تماشای زخم اندامت بر پیشانی خورشید نشست و به آن خونی که از گلوی اصغرت جاری شد . قسم به اکبرت به قاسمت به عباس به عون به حبیب به مسلم. ما اهل کوفه نیستیم و فرزند برومندت امام امت را در مصاف با یزیدیان این عصر تنها نخواهیم گذاشت.
ای حسین ای امام شهیدان عاشق، عاشقانت با اندامهای خون آلودشان با پیکرهای قطعه قطعه شان …. به سوی حریم تو می زنند و راه بارگاه مطهر تو را می گشایند و پیش می روند تا آن بارگاه مقدس را از تسلط شیطان و شیطان پرستان نجات دهند و آستانت را بوسه باران کنند.
ای حسین ای پرچمدار حرّیت و آزادگی ما خسته از نفاق دورویان و ستم ستمگران بر خیل حرامیان برآشفته ایم و قصد براندازی کاخهای ستم تجاوزگر راداریم. ای حسین اینک همان قوم یزیدی، نوادگان همان سپاه شیطانی به سرکردگی ابن سعد ، که اینبار به فرماندهی صدام تکریتی دوباره رو در روی سپاه اسلام ایستاده اند و به نابودی اسلام کمر بسته اند، اما اینبار در کنار تو و در کنار فرزند تو نه هفتاد و دو تن از جان گذشته که هفتاد و دو سپاه فدائی ایستاده اند و دیگر فرصت به دشمن نخواهند داد تا به خیام تو یورش برند و دختران پیامبر را به وحشت اندازند. ای حسین ای امیر کاروان خطرجویان و بلی گویانیم. مائیم و زخمهایی به عمق هزار و سیصد و اندی سال مائیم و کینه های فرزندان ابوسفیانها، ابولهب ها، و… ما جاده های فراوان را پشت سر گذاشته ایم و از سنگلاخهای بسیار گذشته ایم، مسلخ های فراوان دیده ایم و اینک که پس از چهارصد سال نخستین حکومت شیعی را با تکیه بر ارزشهای مکتبی بنیاد نهادیم، با موجهایی از دشمنان کینه توز روبروئیم و همه قداره بندان کمر به نابودی ما بسته اند اما از تو چگونه پاسداری از حقانیت را آموخته ایم ، مرگ سرخ را بر زندگی ننگین برگزیده ایم و می دانیم که شهادت شیرین تر از عسل است. ای حسین ای چراغ هدایت، ما در کنار تو ایستاده ایم، ای آموزگار بشریت ایستاده ایم با قامتی به مقاومت ۱۴ قرن مبارزه، با ریشه هایی که در خاک کربلا گسترده ایم و با همتی که از عباس علمدار دلاور آموخته ایم.
ای خون خدا ما با تو پیمان بسته ایم و پیمان خود را نمی شکنیم سوگند به عاشورایت ما ایستاده ایم آنچنانکه تو در سال ۶۱ ایستادی و تن به ذلت ندادی ما نیز تن به ذلت نخواهیم داد و سازش نخواهیم کرد پاسداری از اسلام و قرآن را، از انقلاب و از آرمان شهیدانمان را تا پای جان و تا آخرین فرد و آخرین منزل و تا آخرین قطره خونمان ادامه خواهیم داد. سوگند به خون پاک یاران شهیدان که درصورت زیارت بارگاه تو به خاک و خون غلطیدند جز در طریق تو و جد بزرگوار عمل نخواهیم کرد و تا پرچم لااله الا ا… بر بام جهان به اهتزاز درنیامده دست از سلاح بر نخواهیم داشت.
و اما تو ای عزیز و ای برادر این راه و این رهبر، این گوی و این میدان این حسین و این کربلا ، الا ای مدعیان عشق و محبت اهلبیت، اینک میدان جنگ، صحنه به نمایش گذاشتن عشقتان است، راه باز است و جاده نه دراز بلکه کوتاه ودر حد یک تصمیم، اما تصمیم حریّت می خواهد، حریت چون حریت حر اگر مرد رهید عازم شوید اگر عاشق حسین هستید عازم شوید که اینک کربلا آغوش گسترده تا از عاشورائیان استقبال کند و به آنان خوش آمد گوید
گر مرد رهی میان خون باید رفت
از پای فتاده سرنگون بایدرفت
عالم همه خاک کربلا بایدمان
پیوسته به لب خداخدا بایدمان
تا پاک شود زمین ز ابنای یزید
همواره حسین مقتدا بایدمان
اگر امروز حسین (ع) نیست راه او هست ای کسانی که عمری خواندید یا لیتنی کنت معکم فافوز معکم ای کاش با شما بودم و همراه شما به فوز و کامیابی می رسیدیم، چرا نشسته اید؟
آنکه از مرگ می هراسد آنکه از شهادت ترسان است، آنکه رفاه طلب است، آنکه ندای حسین زمان را پاسخ نمی دهد، آنکه پا روی خون شهیدان می گذارد، آنکه حاضر نیست در راه اسلام خراش بر اندامش بیفتد و ریالی از اموالش کم گردد چگونه میتواند شیعه حسین باشد؟ هر که دارد هوس کرب و بلا بسم ا… امروز روز یاری دین حق است امروز روز بدر است روز خیبر است و عاشورا آنان که در انتظار دولت عالی مهدی اند باید با جهاد و تلاش زمینه ساز آن ایام باشند شهادت حد اعلای کمال است، مدعی عشق و آزادی جهاد در رکاب سیدالشهدا باید کربلای زمانه حضور داشته باشد. شلمچه مقصد نیست بصره …. همچنین کربلا منزلگاه عشاق است و کلید، تا از آن عزم سفری دیگر کنیم بسوی مقصد قدس و با هدف قرب الی ا…
آنانکه قرب دوست به دل آرزو کنند
پهلو تهی ز بستر و رو سوی او کنند
باقلب پاک و دیده نمناک نیمه شب
عشاق حق به درگه محبوب رو کنند
برخاک عشق چهره بسائید تا سحر
گاهی زخوف و گه ز رجاء گفتگو کنند
دست دعا بسوی خدا چون برآورند
با یک خروش کاخ ستم زیر و رو کنند
بی درد بی دوا دوا زاشک شب رسید
گو منکران بپای عمل روبرو کنند
ای جان برای آسودگی ابدی کوش و خوبی را خواهان باش
آنکه امروز دل و جرات و ایثار و فداکاری و مردانگی عزیمت به بهشت را ندارد و جان خویش را بر هر چیز مقدم می دارد و سلامتی خود را از اسلام هم بیشتر دوست می دارد باید بداند که اگر در عاشورای حسین هم می بود به کنجی می خزید و عافیت را بر جهاد و شهادت ترجیح می داد. پس بدانید یا لیتنی چنین کسانی تنها فریبی است که انبان خود را می دهند نبود حق و باطل را پایانی نیست تا حق حاکمیت مطلقه پیدا کند. عشق جوان و پیر نمی شناسد و این آتش که در دل عاشقان حق درگرفته است همان آتش مقدسی است که پیران سالخورده و جوانان شیفته را به صحنه های کارزار کشیده و وجودشان رادر حسرت دیدار و رسیدن به لقاء یار از شور و شوق آکنده کرده است.
امروز فریاد حسین از حنجره پیر جماران بلند است، شیفتگان حضرتش و لبیک گویان آن طنین که ظهر عاشورا در آسمان کربلا پیچید به میدان آمده اند تا اجابت امر مولاشان کنند.
از خیل دلاوران گسستن نتوان/ با روح خدا عهد شکستن نتوان/ این است پیام خون یاران شهید/ جنگ است برادران نشستن نتوان
شوریده دلان زبند زندان رستند
مرغان سحر به سوی بستان رفتند
برخیز تو ای زکاروان جا مانده
با بانگ جرس سبک سواران رفتند
ما سوختگان که دل به دریا زده ایم
برهستی دنیای خود پا زده ایم
غم نیست اگر خوابیم
ما خیمه دل بدست فردا زده ایم
در مسلخ عشق جز نکو را نکشند
روبه صفتان زشت خو را نکشند
ایا در یک سو عزیزانمان در مسلخ عشق جانبازی می کنند برای دفاع ازحیثیت مسلمین می جنگند و می کشند و کشته می شوند. آرزوشان لقای توست و برای رفتن به خط مقدم بر یکدیگر سبقت می جویند. در درون شهرهامان کودکان در دبستانها ، بیماران در بیمارستان ها پیرمردان ، پیرزنان ، کودکان ، خردسالان در زیر آوارها به خاک وخون می غلتند. بیمارستانها، دبستانها، مساجد، تکایا، کوچه و خیابان شهرهای ما به تلی از خاک مبدل می شود. اما تنها صدایی که از حنجره این دلیران خارج می شود جنگ جنگ تا رفع فتنه و تا پیروزی است و تنها آرزویشان رضایت ذات مقدس توست. اما در سوی دیگر کسانی را می بینم که قلبم را به درد می آورند عده ای خودفروش خودباخته و وطن فروش که از حلقوم پلیدشان صدای صلح بلند است در سوراخها خزیده اند و برای در هم شکستن اراده مان نقشه می کشند. اجناس را انبار می کنند. بی حجابی را رواج می دهند. اطلاعات به دشمن می دهند. عزیزانمان را در شهرها ترور می کنند. شرمتان باد ای کوته فکران ای خودگم کرده های بی وطن ننگتان باد. ای کوته فکران مصلحت اندیش مرگتان باد. ای روبه دلان عافیت جو. مرگتان باد اگر تن به صلح و ذلت دهیم و دشمن را بدون قصاص رها کنیم و دنیا باید بفهمد این سخن امام را که ما اهل جنگ نبودیم لکن اگر کسی تجاوز کند دهان او را خرد می کنیم. آنها باید از مرگ بترسند که همه چیز را همین دنیا می پندارند و قیامت را در همین جا خیال می کنند آنان باید بترسند که مرگ حیوانی را بر مرگ انسانی ترجیح می دهند
حجاب چهره جان می شود غبار تنم خوش آن دهی که از چهره پرده در فکنم . چگونه طواف کنم در فضای عالم قدس. که در سراچه ترکیب تخته بندتنم
روزی که یک بسیجی در دفتر اعزام ثبت نام می کند باید بگوید می خواهم قید این زندگی را بزنم و زندگی دیگری را انتخاب کنم جبهه بهترین جایی است که عیوب انسان را به انسان می نمایاند و بر انسان روشن می کند که تا چه اندازه وابسته و عبید دنیاست.
« قسم به اشک تو مادر که مرد جنگ منم
چو روز حادثه شد سخت تر زسنگ منم
قسم به پاکی روح و زلال اشک تو
که ره جانب ا… می برد پسرت
شهید گر شوم زخون مشوی پیرهنم
که بوی لاله دهد قطره قطره خون تنم
مریز اشک و مکن ناله در شهادت من
که مرگ سرخ بود لحظه ولادت من
برخیز که آهنگ سفر بایدکرد
در صحنه عشق ترک سر باید کرد
اینک به جز خدای کسی با ما نیست
مردانه زموج خون گذر باید کرد
بر بال دعا به آسمان باید رفت
افتاده زپا از این جهان باید رفت
خواهی تو اگر به قرب جانان برسی
با مرگ تن و نثار جان باید رفت
امشب من از میعاد خونین بر نگردم
تا سرخ چهره و لاله گون پیکر نگردم
باسینه سرخان مهاجر پر بگیرم
پرواز را بار دگر از سر بگیرم
با من بیا با من بیا تا مقصد نور
تا چشمه خورشید تا مشهد نور
تنها یک چیز است که در اینجا حکم می کند«ایمان» و تنها یک فرمان است که در اینجا جاری است «فرمان عشق» و تنهایک رهبر است که در این نبرد فرمان می دهد«امام» داستانی است به روشنایی روز به زلالی حقیقت به ظهور نور و به طراوت عشق آنکه تنی خسته و جانی فرسوده دارد باید هرچند گاهی این دار وندار آفت زده خود را بردارد و به میعادگاه عاشق آورد تا در بزم شیفتگان محبت دوست و در جمع دلدادگان راه خدا فدا کند جانی گرم سازد. شوری یابد و رازی از هستی و رمزی از حیات را دریافت کند. آری تا وادی السلام(جبهه) تا طور(میدان) تا کربلای(خط مقدم) مسافتی است که با مرکب تصمیم و تیغ عشق باید طی کرد.
در این وادی نور و عرفان که عشاق وارسته، شیدا تر از سرخوشان بستر از خون گزیده اند چه گرم اند و سرگرم و سرمست. سرمست از عشق چه می توان گفت. زبان دل گویا و دل سرشار از باور راه را بر هر کلامی بسته و در عالم خوشی یک دنیا فریاد نهفته است و در سایه سار ….. جهاد آرمیده است. عاشق وجه ا… می باشند. تخریب چیند و به صورتشان که نگاه می کنم صحابه حسین در شب عاشورا در ذهن تجلی می کند. عاقلانی هستند دیوانه عشق به لقاءا… دیوانه حسین. شیرانی که زمانی در فاو روزی در مهران و حال در شلمچه حماسه آفریدند. در این بزم، مستی خودش هوشیاری است. در این مکتب سرخ قلم ها سلاح است و سرمشق ها خط خون. مگر می توان عظمت روح اینان را ترسیم کرد مگر می توان صلابت اراده شان را در واژه گنجاند مگر می توان فریاد تفنگشان را بر صفحه کاغذ منعکس ساخت. مگر می توان شوریدگی عرفانی و سوز معنوی شان را در قالب کلام بیان نمود.
هیهات. هیهات. که واژه ها چه ضعیفند و تعابیر چه محدود و ناتوان اینان یک دنیا فرهنگ به همراه خود دارند و یک کتاب حرف حساب و یک دفتر غزل خون. شهامت و شهادت درباره این دلیران و شیران روز و شوریدگان سحرخیز و شب سوز چه می توان گفت. اینان جوشن جان را در رزم به تن کرده اند و شعله ایمان افروخته اند اینان یلان نبرد تن و تانک ، مشت و آهن، خون و شمشیرند.
خدایا اینان در کربلای جنوب و غرب در فرات اروند در تربت خط مقدم چه دیده اند که این گونه با دشت ها خو گرفته اند آب دیده را به پای کدام بذر ریخته اند که لاله شهادت رویانده است دل به کدام دلبر سپرده اند که دل از همه عالم بریده اند پا بر سر دنیا نهاده از فرشیان گسسته و به عرشیان پیوسته اند. منیت را با کدام تیغ زبح کرده اند که سراپای وجودشان هم او شده است. خنجر شوق به کدام خنجر دوست وانهاده اند که حیات جاوید یافته اند. خدایا دشت و کوه سنگر میدان باتلاق و رودخانه کانال و نخلستان و معرشان همه جا معطر است. هر کجا می روم عطر معنویت جبهه را هوایی ملکوتی و فضایی عطرآگین و بهشتی بخشیده است.
خدایا مگر از سجده های طولانی اینان جز این انتظاری می رود مگر شب ناله های عاشقانه سنگرنشینان تاثیری جز این می بخشد وقتی صدای یارب یارب به گوش می رسد درپی آن امدادالهی را هم باید نظاره گر بود که چون ابر سایه رحمت بر سر رزمندگان گسترده در زیر آتش دشمن وقتی شب عملیات رزمندگان خالصانه و قصد تربت غسل شهادت می کنند وقتی در لیله القدر قبل از حمله رزمندگان یکدیگر را در آغوش به گرمی می فشارند و نگاهشان به هم گره می خورد و دستها با هم پیمان خون می بندد چشم از شوق تر می شود و دهان سرود ایثار می خواند تجلی خلیفه الهی انسان را به وضوح می توان دید.
در قاموس شهادت واژه وحشت نیست. با آنانکه شهادت را همچون عزیزی در آغوش می پذیرد آن کوردلان نمی توانند مقابله کنند آنان باید از مرگ بترسند که قیامت را در همین جا خیال می کنند. آنهاباید بترسند که مرگ حیوانی را به مرگ انسانی ترجیح می دهند بپا خیزید و به سوی بهشت سبقت گیرید بهشتی که پهنه آن چون آسمان و زمین است. فقط یاری و نصرت الهی موجب فتح و پیروزی بوده است . (آیه ۲۵- سوره توبه)
من هرگز در برابر دشمن فروتنی و خشوع نخواهم کرد که بازگشت همه بسوی خداست اکنون که در صف سپاه اسلام و در راه خدا ان شاءا… کشته می شوم برایم مهم نیست که کشته شدنم به چه صورت باشد. ای نفس ….. که کشته نشوی مگر نخواهی مُرد
میبینی که کبوتر مرگ نغمه سر داده و آنچه در آرزوی آن بودی رسید.
حلقه می زند اشک شادیم من حافظ آزادیم
حجله گاه من سنگر جهاد رنگ خون گرفته دامادیم
وعده ای که دادم به مادرم
گفته ام تو را به کربلا برم
ای همه امیدم به لطف تو
من غم دلم را کجا برم
من وضوی خون ابتدا کنم
بر امام خود اقتدا کنم
لحظه ای که آید شهادتم
روجانب کربلا کنم
خون زما بود رهگشا توئی
چون ستاره رهنما توئی
من به عشق تو جبهه آمدم
بادلم فقط آشنا توئی
ای حسین گر تو لطفی به ما کنی
درد یاران خود را دوا کنی
باعث شادی مسلمین شوی
راه کربلا را تو وا کنی
سینه خیزان رسم بر مزار تو
بسیجی یاور حسین است در کربلای جبهه در اینجا نشانه های بسیاری از کربلاست و این دشت خود کربلائی است در این معبد عشق و محراب سنگر چه بسیار قاسم، چه بسیار اکبر، چه بسیار عون، چه بسیار جعفر، چه بسیار پیران که هستند چون حبیب مظاهر محاسن سفید و کهنسال اما جوان دل می توان یافت ، چه عباس هایی رشید و وفادار و دلاور که در راه دین دستهایشان را پیکر جدا می گردد.
خدایا در این دشت چه ها که ندیدیم جوانانی با قامتی سروگونه از جان گذشته ودر خون نشسته. چه گلهای پرپرشده از ظلم دشمن، چه بسیار عزیزانی که سوی کربلا جان سپردند و لب تشنه مردند. خدایا من تکرار کربلا را دیدم.
این سفر، سفر آخر من است. سوگند به خدا مشتاق شهادتم، ما مثل حسین وارد جنگ شدیم و مثل حسین(ع) … به شهادت برسیم چه باشکوه است که انسان شهادت را انتخاب کند .
خدایا رفقا رفتند دوستان رفتند و اکنون در نزد پروردگار «عندربهم یرزقون» می باشند آنان گوی سبقت را از ما ربودند و ما از آنان عقب ماندیم آنان جلو افتادند و رفتند و به سعادت خود رسیدند و ما عقب ماندیم و نتوانستیم خود را بدین قافله برسانیم .
خدایا می دانم لیاقت همراه شدن با این قافله را ندارم اما خدایا لطف تو زیاد است خدایا از تو می خواهم که این باب از الطاف خود را به روی ما باز نما و شهادت را نصیب ما کن. مذهب تشیع مذهب خون و شمشیر است.
سمند حادثه را زین کنیم و پشت نمائیم / دلا زفروغ تو آذین کنیم و بشتابیم/ عروس یک شبه را با وداع حنظله وار فدای مکتب و آئین کنیم و بشتابیم/ زشوق وصال تو دشت و کویر و صحرا را/ به خون خویش نگارین کنیم و بشتابیم/ به قصد کشتن دشمن چو آذرخش بلا / سمند حادثه را زین کنیم و بشتابیم
ای ددمنشان ننگتان باد ای تفاله های شیطان عارتان باد ای خودفروختگان که در سوراخها خزیده اید و تا حلقوم در لجن زار فساد و مادیات فرو رفته اید و همّ و غمتان دنیاست تا کی.
خون شد دلم خدایا رحمی نما به حالم – از دوری رفیقان آشفته مند خیالم- تا قله هدایت یاران من برفتند- گم گشته ام خدایا در کوچه ظلالم- همچون پرنده عاشق پرواز عشق من بود- اندر غم شهیدان بشکست هر دو بالم- با عاشقان همره عهد سفر بستم- آن کاروان برفت و آمد غم و ملالم- سرخ است دشت میهن از خون پاک مردان- زرداست روی زارم افتاده چون …. – یک آسمان ستاره یک دشت پر زلاله- روئید از دل شب من ماندم و خیالم- از قامت شهیدان برپاست پای لاله- بشکست پشتم از غم در غصه بی مثالم- هم چون همه شهیدان این است آرزویم- اندر ره خمینی پویم ره کمالم- یارب بگو شهادت معراج تاسعادت- کی می شود نصیبم پاسخ بده سوالم- ای شاهدان تاریخ دیدار تازه گردد- فالی گرفته ام دوش خونین نمود فالم- آیم بسوی جنت تا رویتان ببینم- مهمان شوم شما را گرحق دهد مجالم- آه ای خدای رحمان حال مرا بگردان- از هجر می گذارم نزدیک من وصالم-
(از شام ستم سپیده سر زد
ما صبح عدالتیم ….
تا نقش تو از جهان زدائیم
جویای شهادتیم اینک
یاران همه سوی مرگ رفتند
بشتاب که تا زره نمائیم
کنون حماسه در رگ دین
برخیز نماز خون بخوانیم)
خدای من این بیچارگی و درماندگی من و آن مقام والای خداوندی تو، بنده ای چون من در برابر معبودی چون تو چه میتواند بگوید، چه بایدبگوید، خدایا من اگر تو مرا محروم گردانی کیست که بتواند مرا روزی دهد….
خدایا آفتاب رحمت تو هنگامی که تابش می گیرد ریز و درشت زشت و زیبا نمی شناسد باران رحمت تو وقتی بارش می گیرد شوره زار و گلستان نمی شناسد خدایا تو سایه رحمت خویش را بر سر امت ما گسترانده ای و به ما توفیق قرار گرفتن در یکی از آزمایشات خود عطا فرموده ای، خدایا در این آزمایش عده ای را گلچین کردی و بردی و می بری عده ای از دوستان لیاقت پیدا کردند تا به سوی تو در آیند. خدایا می دانم لایق شهادت نیستم اما به لطف تو امیدوارم حالا که باران رحمت و الطافت را بر سر عزیزان ما فرود آورده ای امید دارم به ما هم توفیقش عنایت فرمایی، خدایا به خویشتن ستم کردم و عنان نفس خویش را بدست نگرفتم وای بر من و برحال من اگر واماندگی مرا با لطف و مرحمت جبران نکنی و لغزشهای مرا نبخشی.
خدای من دست نیازم را تهی برمگردان و رشته امیدم را قطع مگردان، خدای من دلی عطایم کن که در آتش عشق تو بسوزد بگدازد تا سوزش گلوله در جانم راحت آید.
خدای من قلبی که جایگاه تو نباشد برای من چه سود دارد و زبانی که ذکر تو نگوید پایی که غیر راه تو رود چه سود دارد خدایا تنهاسرمایه ام عشق توست و امیدم تنها به لطف توست، خدایا امیدم هرگز زنگار نومیدی بر آن نمی نشیند و ریشه امیدواریم هرگز نمی گسلد خدای من شاهد باش که امروز هزاران عباس علمدار در آرزوی دیدن حلقه ها ونخلهای سربلند آن و زیارت آن دستهای غیرتمند جدا شده در قنوت شان فریاد می زنند سوگند به خدا اگر دستهای ما را از بدن جدا کنی دست از یاری دینمان و امام برحقمان بر نمی داریم ».
آری شهید هادی جوادی اینچنین بود و همه شهدا چنین اند که در شهادت برهم پیشدستی می کنند. او سرانجام در تاریخ ۱۲/۳/۱۳۶۷ براثر موج انفجار در جزیره مجنون بال و پر عروج گشوده و تا ملکوت اعلی پرواز کرد. روحش شاد و یادش گرامی.
یک خاطره
یک روز در اسفند ماه ۱۴۰۲ در بهشت اکبر فردوس مشقول خواندم فاتحه برای شهدا بودم در نزدیک مقبره شهید که اقایی به اتفاق خانواده اش وارد شدند و ضمن فاتحه خوانی برای بچه هایی که همراه بود گفت این دایی ام با شهید لطفی خیلی دوست بودند ـ به تصویر ملاقات شهید هادی جوادی با شهید لطفی در بیمارستان اشاره کاشت- و این تصویر قبل از اعزام منتهی بخه شهادتش به جبهه بود . هر چند شهید لطفی در جبهه مجروح شده بود و در بیمارستان بستری بود این مجروحیت و بستری بودن طول کشید و درست در روز شهادت هادی او هم در بیمارستان به شهادت رسید . و رفاقت آن ها ماندگار شد و در یک روز به دیدار حق شتافتند و در کنار هم در گلزار شهدا ی فردوس آرمیده اند