سید حسن میررضوی
نام پدر: سید محمد
تاریخ تولد: ۱۳۳۸/۱/۳
محل تولد: فردوس
تاریخ شهادت: ۱۳۶۲/۵/۱۶
محل شهادت: مهران
محل دفن: فردوس
یگان اعزام کننده: کربلای ۵
زندگینامه
شهید « سید حسن میررضوی» در یازدهم اردیبهشت سال ۱۳۳۸ در شهرستان فردوس دیده به جهان گشود. او که در دامان پر مهر و محبت والدین خویش تربیت اسلامی یافت و در همان دوران کودکی با تعالیم اسلامی قرآن آشنا گردید پس از طی دوران طفولیت عازم مدرسه گردید و تا أخذ مدرک دیپلم به تحصیلات خویش ادامه داد او که از ظلم و فساد رژیم طاغوت رنج می برد در سال ۱۳۵۵ فعالیت های سیاسی خویش را آغاز کرد و در زمره اولین افراد انقلابی شهرستان فردوس بود . شهید سید حسن با پخش اعلامیه ها و نوارهای سخنرانی امام خمینی (ره) به روشنگری مردم شتافت و در صف های تظاهرات و راهپیمایی ها نیز حضور داشت و چندین نوبت مورد تعقیب نیروهای رژیم قرار گرفت و حتی یکبار به زندان افتاد او بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران با چند تن از دوستانش ابتدا کمیته دفاع شهری را تشکیل داد پس از آن به تدریج به فعالیت در بسیج پرداخت و در سرکوب ساختن ضد انقلاب نقش موثری داشت .شهید سید حسن قبل از شروع جنگ رژیم بعثی عراق علیه ایران حدود ۴ ماه داوطلبانه به کردستان رفت و در سقز و محورهای اطراف آن حماسه ها آفرید . همزمان با شروع جنگ تحمیلی او که تجربه حضور در کردستان را داشت در سال ۱۳۶۰ در شکستن حصر آبادان دلاورانه جنگید و بعد از آن به خدمت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد . او در سال ۱۳۶۰ پیمان مقدس ازدواج بست و پس از آن از دیماه ۱۳۶۱ در اداره اوقاف مشهد به خدمت مشغول گردید و در ضمن خدمت از هدف اصلی اش همان حضور در جبهه بود غافل نشد. او در عملیات های پاکسازی محورهای کردستان ، والفجر ۳ ، ارتفاعات کله قندی ، دهلران و ایلام شرکت داشت . شهید سید حسن در جبهه فرماندهی گردان یاسین لشکر ۲۱ امام رضا (ع) را عهده دار بود . او در عملیات والفجر ۳ نیز در شهر مهران در حساس ترین مرحله تعیین کننده نبرد برای فتح ارتفاعات کله قندی مثل همیشه به همراه نیروهای تحت امر خود به میدان نبرد رفت و با موفقیت این عملیات را به پایان رساند تا اینکه سرانجام در ۶ مرداد ماه سال ۱۳۶۵ در منطقه عملیاتی مهران بر اثر اصابت خمپاره دشمن به شهادت رسید و پیکر پاکش مفقود الاثر گردید
متن وصیتنامه ی پاسدار شهید سید حسن میررضوی
بسم الله الرحمن الرحیم
اسلام علیک یا انصار دین الله… اسلام علیک یا انصار ابا عبدالله… اسلام علیک یا انصار خمینی روح الله. ( والله ماکرهنا لقاء ربنا)
ما از لقاء پروردگار خویش کراهت نداریم و در این راه چشم بسته نیامدیم.
با دوستانمان دوستیم و با خصم ستمگرمان دشمنی می ورزیم. ( از سخنان هلال ابن نافع در جواب امام حسین (ع) در شب عاشورا). پس از سلام و درود به پیشگاه بقیه الله العظم مهدی موعود (عج) و نایت بر حقش امید مستضعفان جهان و در هم کوبنده ی کاخ جباران و ستمگران حضرت آیه الله العظمی امام خمینی مد ظله العالی و درود به ارواح مطهر شهیدان گلگون کفن اسلام و سلام و درود بر رزمندگان اسلام و سلام بر روحانیت مبارز، این پیام آوران عصرمان که به هر سوی پیامشهیدانمان را می رسانند و مردم را از جرثومه های شوم آگاه می کنند و سلام بر ملت شهید پرور و سلام بر شما پدر و مادر مهربانم.
حال که بار دیگر توفیق یافتم به ندای هل من ناصر ینصرنی حضرت ابا عبد الله الحسین (ع) که بعد از ۱۴ قرن از حلقوم فرزند برومندش امام خمینی در این برهه از زمان بلند است تا مانند جد بزرگوارش بر طاغوتیان و مستکبران شرق و غرب یورش برده و مستضعفان دربند را از چنگال جباران رهایی بخشد و اسلامی که می رفت در طی سالیان متمادی زیر دست و پای منحرفان و منافقان و کفر جهانی از محتوی خالی گشته و فقط اسمی از اسلام و قرآن و سنت رسول اکرم (ص) باقی بگذارد، روحی تازه به کالبدبی جانش بخشید و میرود تا در آینده ای نزدیک قوانین حقه ی الهی که روزی به دست فراموشی گذاشته شده بود به آن عمل شود و اسلام به جهام صادر گردد و جهان پر از ظلم و جور را به عدالت و برادری و برابری تبدیل نماید انشاء الله.
اینجانب که آرزو می کردم تا روزی فرا رسد و فرصتی بدست آید تا بتوانم خدمتی به اسلام و قرآن کرده باشم، حال آن زمان فرا رسیده و با عشق و شوری که در سر دارم با کاروان راهیان کربلا از گوشه ی کویر خراسان عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شدم تا به ندای مظلومانه ی اماممان پاسخ دهم و بگویم: گرچه در کربلا نبودم تا بر یزیدیان بخروشم منتها این زمان توفیق یافتم تا در کربلای ایران بر صدامیان و اربابان خونخوارش یورش برم و دین خود را به اسلام و انقلاب ادا نمایم. انشاء الله.
خدایا تو شاهد باش که من هدفی جز تو و مقصودم جز راهی که خودت توسط پیامبر اکرم (ص) و امامان معصومت به من نشان داده ای ندارم و عشقی جز شهادت در راه تورا ندارم و عشق و امیدم به توست و غیر تو پناهگاهی ندارم، هرچند بنده ای معصیت کارم و بار گناهانم بر دوشم سنگینی می کند، منتها از درگاه لطف و کرمت ناامید هم نیستم و به فضل و کرمت چشم دوخته ام و امیدوارم که این بار هدیه ای که خودت به من ارزانی داشته ای، تقدیمت کنم و جوانان ما باید قدر این نعمت بزرگ را بدانند و پیش از آنکه مرگ سیاه دامنگیرشان شود مرگ سرخ را استقبال نمایند و هر کس در این معامله ی نافع پشیمان گردید بداند که بطور حتم ضرر کرده است، از آنجایی که بر هر فرد مکلف لازم است که هنگام فراغت از این دنیای فانی وصیتی نماید، لذا به چند توصیه از برادری که هم اکنون در میان شما نیست و روحش ناظر اعمال و کردار شماست توجه فرمایید و به آن عمل نمایید.
۱- تقوای خدا را پیشه کنید از حرام خدا دوری نمایید و حلال او را شکرگزار باشید، نعمتهای مادی و معنوی حق تعالی را به یاد آورید و قدر نعمات بی پایانش را بدانید، خدا را در همه حال ناظر اعمال خود بدانید و در پیشگاه او معصیت اورا نکنید و بدانید که مسافرید و همیشه در حال حرکت هستید و روانه به سوی او هستید. (انا لله و انا الیه راجعون)
۲- فکر دنیا و ظواهرش را تا می توانید از سر خود بیرون کنید و دنیا را فقط پلی برای رسیدن به سرای جاوید قرار دهید لحظه ای هم به آخرت خود بیاندیشید و ببینید که چه توشه ای و چه کوله باری را برای قبر و قیامت خود دارید، روری که تنها اعمال پسندیده به درد انسان می خورد و تمامی دنیا اعم از زن و فرزند و مال و ریاست و غیره کارساز نیست وای برما.
۳- به پرورش روح بیشتر از جسم خاکی بی ارزش توجه نمایید، قرآن را با تعمق بخوانید زیرا آنچه روح خسته ی انسان را نیرو می بخشد آیات قرآن کریم است.
۴- از دعا و از راز و نیاز با خالق و معبود خود فراموش نفرمایید زیرا دعا سیم رابط ما بین نیازمند و بی نیاز و ذکر خداست که قلبهای معشوق و مضطرب انسان را آرامش می بخشد. (الا بذکر الله تطمئن القلوب).
۵- دست از یاری ابراهیم زمان این بت شکن تاریخ، امید مستضعفان دربند جهان حضرت آیه الله العظمی امام خمینی مد ظله العالی و روحانیت آگاه و هوشیار به رهبریت آن امام بزرگوار بر ندارید و قدر این نعمت بزرگ خداوند که در این برهه از زمان حضرت حق به ما ارزانی داشته غنیمت شمارید و گوش به فرمان او باشیم و دستورات پیامبر گونه اش را موبه مو اجرا نمایید.
۶- یار و یاور انقلاب باشید و از دستاورد های آن تا سر حد جانبازی پاسداری نمایید زیرا این انقلاب به بهای ارزانی هم به دست ما نرسیده و تا به حال خون ده ها هزار جوان و زن و مرد و کودک در پای آن ریخته شده تا امروز می توانید با آزادی کامل فریاد حق خواهی خود را به گوش جهانیان برسانید، بهوش باشید و با هوشیاری کامل با راهنمایی های امام امت و مسوولین ذینفوذ مملکت توطئه های شوم خائنین را خنثی نمایید و لحظه ای از خطر دسمن مکار غافل نشوید، شما که لباس مقدس پاسداری را پوشیده اید مسوولیتی بس بزرگ برعهده دارید و آن پاسداری از خون به ناحق ریخته ی هزارانشهید و معلول است سعی کنید تا اول اسلام را بشناسید و مسلمان باشید و بعد مجری دستورات اسلام.
۷- کار را فقط برای خدا بکنید و انتظار تشکر و تمجید از این و آن را هم نداشته باشید. برادران و خواهران عزیزم در راه گفتن حق از هیچ کس نترسید ما باید از بی تفاوتی و به من چه ها و از صحنه کنار کشی ها و مصلحت اندیشی های بی مورد بترسیم. هرچند عده ای خوششان نیاید.
۸- عزیزانم شهدای ما خون نداده اند که بعد از انقلاب همان عده ای که می شود گفت از تفاله های رژیم گذشته و یا احیانا ضد انقلاب هستند در مصدر کارها باشند و باز همان زورگویی ها و قدرت طلبی های خود را داشته باشند و در ادارات کم کاری و یا اشکال تراشی نمایند، از دادستانی ها و مقامات قضایی بخواهید تا نسبت به تصفیه ی این خائنین سریعتر عمل نمایند.
۹- پدر و مادر عزیزم ای معلمینی که در تداوم خط خونین شهادت، رسالت خون خویش را به ما منتقل کردید و پس ازشهادت اولین فرزندتان (سرباز امام زمان) منتظر شهادت دومین فرزند خویش بودید، حال که روز موعود یعنی روزشهادت فرزند دوم خانواده تان فرا رسیده از شما می خواهم که همچون یاران حسین (ع) خود نیز آماده ی حرکت در این خط خویش باشید و داغ یک آه را بر دل دشمن بگذارید که یاران حسین (ع) چنین کردند. در خاتمه از شما همشهریان عزیزم می خواهم که تداوم بخش راه شهداء باشید و بدانید که چشمانمان به اعمال و کردار شما دوخته است، چنانچه لحظه ای غفلت ورزید فردا باید جوابگو باشید، در دعاهایتان از خدا بخواهید تا گناهان مرا ببخشد. والسلام علی من التبع الهدی
سید حسن میررضوی، فرزند سید محمد، شناسنامه شماره ۳۲، متولد ۱۳۳۸ فردوس.
۲
وصیت نامه شهید سید حسن میر رضوی
الذین آمنو وهاجرو جاهد و فی سبیل الله با موالهم و انفسهم اعظم درجه عندالله و اولئک هم الفائزون
کسانی که به پروردگارشان ایمان آورده اند و برای برقراری دین الله از یادشان هجرت می کنند و برای بقاء و پایداری قرآن با مالشان و جانشان در راه خدا جهاد میکنند بزرگترین درجه و مقام را نزد خدواند کریم دارند و براستی که آنان رستگاران دو عالمند سلام و درود برتو باد ای شهید . ای فرزند حسین ای جانباز راه حق و حقیقت . صلوات فرشتگان الهی بروان پاک و مقدس و جسد بخون قلتیده و سر جدا شده و بدن سوخته ات باد .
خواهران و برادران عزیز تقوای خدا را پیشه کنید و از حرام خدا دوری کنید و حلال او را شکر گذار باشید . نعمت های معنوی و مادی حق تعالی بجا آورید و قدر نعمات بی پایانش را بدانید . در پیشگاه خدا معصیت نکنید که او ناظر شماست .فکر دنیا و جلوه هایش را تا می تواند از سر بیرون کنید و دنیا را فقط پلی برای رسیدن به سرای جاوید قرار دهید . به پرورش روح بیشتر از جسم خاکی توجه نمائید . قرآن را با معنی بخوانید . از دعا و راز و نیاز و خالق و معبود خود فراموش نکنید که ذکر خواست که قلبها معشوق و مضطرب انسان را آرامش می بخشد . ((الا بذکر الله تطمئن القلوب ))
یار و یاور انقلاب باشید و از دستاوردهای آن تا سرحد توان پاسداری نمائید زیرا امید انقلاب به بهای ارزانی بدست ما نرسیده و تا بمال خون دهها هزار جوان و زن مرد و کودک در جای آن ریخه شده برادران پاسدارم شما که لباس مقدس پاسداری را پوشیده اید مسئولیتی بس بزرگ بر عهده دارید و آن پاسداری نبا حق ریخته هزاران شهید و محلول است . سعی کنید اول اسلام را بشناسید و مسلمان باشید و بعد مجری دستورات اسلام .کار فقط برای خدا بکنید . و انتظار تشکر و تمجید از این و آن را نداشته باشید و در راه گفتن حق از هیچ کس نترسید .و سرانجام چون مردان راه خدا در انتظار شهادت می نشیند و آخرین لحظات عمرش آیات قرآن را زیر لب با خود زمزمه می کند . بعد از مجروح شدن هنگامی که از روی می خواهند و برای مداوا به پشت جبهه برود او با حالت گریه می گوید نه بگذارید که تمام تانکهای دشمن از روی جسدم بگذرید زیرا که نمی خواهم در این سفر دست خالی برگردم ولی با افراد هم سنگرش او را سوار آمبولانس کردند . هنوز چند متری دور نشده بودند که خمپاره بعثیان روی آمبولانس می افتد و بدن زخمی و به میان آتش می سوزد و به آرزوی دیرینه اش شهادت نائل گردید . زیرا که سید حسن را جز شهادت سزاوار نبود و واقعا اجر سالها تلاش شبانه روزش را گرفتار و همچنین بهشتی ورجائی بدنش پاره پاره شد که آرزویش این بود . راهش پررهرو باد و نامش جاوید
شهیدی که در لحظه ی آخر عمر به آرزویش رسید
به گزارش خبرنگار خاورستان: در ادامه معرفی شهدای استان خراسان جنوبی، این بار خاورستان شهیدی از شهرستان فردوس را معرفی می کند.
سید حسن میررضوی فرزند سید محمد و خیرالنساء خلاقی در ۳ فروردین سال۱۳۳۸ در شهرستان فردوس دیده به جهان گشود. او درسنین کودکی در دامن گرم و پر مهر و محبت مادر و پدر تربیت اسلامی آموخت
شهید در دوران کودکی و نوجوانی با جلسات قرآن، توسل به حضرت بقیه الله و عزاداری سید الشهدا(ع) شرکت ومانوس بود.
استعداد و هوش قابل تحسینی داشت و از شاگردان ممتاز این مجالس بشمار می رفت.
شهید همانند مردم حق طلب، ایثار در راه دین و قرآن را لازم دانسته و فعالیتهای سیاسی اش را از سال ۱۳۵۵ برعلیه حکومت پهلوی شروع کرد.
تحصیلات خود در مقاطع ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان را در زادگاهش با اخذ مدرک دیپلم در رشته علوم اقتصادی با موفقیت به پایان رسانید.
با ورود شهید میررضوی به دبیرستان قیام مردم نیز بر علیه رژیم شاهنشاهی به اوج خود رسیده بود. او همانند مردم حق طلب، ایثار در راه دین و قرآن را لازم دانسته و فعالیتهای سیاسی اش را از سال ۱۳۵۵ برعلیه حکومت پهلوی شروع کرد.
بعد از شنیده شدن نغمه های مبارزاتی وشروع حرکت انقلاب به صفوف انقلابیون پیوست.
در این زمان سیدحسن در جلسات شهید مهدی صبوری و جذب نیروهای جوان همچنین تکثیر و پخش اعلامیه و نوارهای امام خمینی(ره)، تهیه پلاک کارد و شعارنویسی بر روی دیوار شرکت میکرد.
در ادامه با گسترش این جلسات، دروس عقیدتی و سیاسی نیز تدریس می شد که این امر باعث می شد مورد تعقیب ساواک قرار گیرد.
مدتها بخاطر تبادل کتابهای دکترعلی شریعتی و رساله های امام بین جوانان و ارتباط با روحانیت تحت پیگرد ساواک بود و چندین مرتبه منزل پدری شهید مورد بازرسی افراد رژیم قرار گرفت که با اعمال فشار زیادی که به او وارد کردند مجبور شد به دفعات راهی شهرستان طبس شود.
سید حسن به همراه شهید صبوری یار دیرینه و همرزمش و دیگر برادران مبارز مبادرت به تشکیل کمیته انقلاب اسلامی و دفاع شهری کرد
پس از پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) به همراه شهید صبوری یار دیرینه و همرزمش و دیگر برادران مبارز مبادرت به تشکیل کمیته انقلاب اسلامی و دفاع شهری کرد و با تشکیل سپاه به این نهاد انقلابی پیوست.
درسپاه پاسداران به فعالیت وخدمت به اسلام مشغول شد از جمله در سرکوب ضد انقلاب و پس مانده های رژیم سفاک پهلوی فعالیت زیادی داشت.
شهید میررضوی مدت زیادی را در شهر سقز به مبارزه بر علیه گروهکهای منافق پرداختند
سیدحسن میررضوی در سال ۱۳۵۹ قبل از شروع جنگ تحمیلی و با شروع محاصره شهرهای کردستان با تنی چند از دوستانش برای مبارزه با ضد انقلاب به شهر سقز رفتند و مدت زیادی را در آنجا به مبارزه بر علیه گروهکهای منافق پرداختند.
در سقز جنگ کوچه به کوچه وگاه خانه به خانه در میدانها و در تپه ها، نظاره کردن و شهید شدن بهترین دوستان و جریانات کردستان همه عواملی بودند که مقدر شده بود تا وی را آماده میدان های عظیم تری نماید .
سید حسن از سال ۶۰ به بعد بخاطر رشادتها و از جان گذشتگی هایی که از خود نشان داده بود به عنوان فرمانده بسیج سپاه شهرستان فردوس برگزیده شد
شهید سید حسن هر روز فعال تر از روز پیش مشغول خدمت به توده مستضعف بود و به منظور دستیابی به لیاقت شهادت خالصانه تر با مسائل برخورد می نمود.
از سال ۶۰ به بعد بخاطر رشادتها و از جان گذشتگی هایی که از خود نشان داده بود به عنوان فرمانده بسیج سپاه شهرستان فردوس برگزیده شد؛ در این مدت چند مرتبه به جبهه آبادان و مناطق جنوب اعزام شد. علاقه و هدفش باعث شد تا در سال ۶۱ برادرش سیدجواد را نیز از طریق بسیج به جبهه اعزام جبهه کند.
بعد از چند روز خود شهید به همراه دیگر فرماندهان برای سرکشی و دیدن برادرش به جبهه رفت که متوجه شد که برادرش به فیض شهادت نائل گردیده است.
عقیده اش بر این بود اگر کاری را که برای اسلام انجام می دهید فقط باید رضای خدا را در نظر داشته باشید.
وی که انسانی خستگی ناپذیر و اسطوره مقاومت بود. درهر بعدی که احساس می کرد باید فعالیت و کارکرد بدون هیچ گونه توقع وچشم داشتی مخلصانه دست به فعالیت در آن زمینه می زد و اصلا راضی نبود که کسی از فعالیتش باخبر شود.
عقیده اش این بود اگر کاری را که برای اسلام انجام می دهید فقط باید رضای خدا را در نظر داشته باشید؛ از اینکه بعضی مواقع مورد تعریف و تمجید قرار گیرد ناراحت می شد.
لحظه ای آرام و قرار نداشت و در مدت خدمت در سپاه کمتر می شد تا شبی را به خانه برود، بیشتر وقت ها در بسیج بود.
همیشه اعضای خانه آرزو داشتند که یک لحظه ای در کنار آنها باشد؛ در عین حال همان مدت کوتاهی را هم که در خانه بود برای خانواده و دیگران یک معلم بود. او در مقابل منافقین به شدت ایستادگی می نمود و موضع محکمی در رابطه با گروهک ها و سازمانها و انجمن های منحرف و مخالف انقلاب داشت.
این شهید برای آخرین بار در خرداد سال ۱۳۶۲ راهی جبهه شد و در عملیات والفجر۳ در شهر مهران برای فتح ارتفاعات کله قندی با نیروهای تحت امرش درتاریکی شب به میدان رفته و پس از عبور از دره ها و بالا رفتن از قله درقلب دشمن قرار گرفته و به نزدیکی قله می رسند.
پس از درگیری و اتمام موفقیت آمیز عملیات سید حسن میررضوی و دوستانش به پشت خط بر می گردند تا استراحت کنند. در این هنگام ناگهان با پاتک دشمن بعثی به طرف نیروهای اسلام ،سید حسن با همان خستگی قبلی دوباره به خط بر می گردد در همان حال او آرپی جی را برداشته و بسوی دشمن حمله ور می شود.
بعد ازساعاتی درگیری، از ناحیه سرو صورت زخمی می شود؛ یکی از هم رزمانش سرش را روی زانو گذاشته و به او می گویند برای مداوا باید به پشت برگردی.
سیدحسن باحالت گریه می گوید نه بگذارید همه تانک های دشمن از روی جسدم بگذرند نمی خواهم با دست خالی بروم اما با اصرار زیاد هم رزمانش به وسیله آمبولانس به عقب فرستاده می شود.
هنوز چند متری از محل حادثه دور نشده بود که خمپاره دشمن آمبولانس را هدف گرفته و بدن زخمی اش در آتش سوخته و در۱۶/۵/۱۳۶۲ به آرزوی دیرینه اش که سالها منتظرش بود رسید.
شهید سیدحسن میررضوی همیشه می گفت که خدایا مرا همچون بهشتی و رجائی و باهنر بمیران آرزو داشت که بدنش مانند آنها بسوزد که خداوند او را به آرزویش رساند.
پیکر شهید سیدحسن میررضوی پس از تشییع در گلزار شهدای شهرستان فردوس به خاک سپرده شد.
بخشی از وصیت نامه شهید سید حسن میررضوی:
الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجه عند الله و اولئک هم الفائزون.کسانی که به پروردگارشان ایمان آورده اند و برای برقراری دین الله از یادشان هجرت می کنند و برای بقاء و پایداری قرآن با مالشان و جانشان در راه خدا جهاد می کنند بزرگترین درجه و مقام را نزد خداوند کریم دارند و براستی که آنان رستگاران دو عالمند.
سلام و درود بر تو باد ای شهید. ای فرزند حسین، ای جانباز راه حق و حقیقت، صلوات فرشتگان الهی به روان پاک و مقدس و جسد به خون قلتیده و سر جدا شده و بدن سوخته ات باد.
خواهران و برادران عزیز تقوای الهی پیشه کنیدو از حرم خدا دوری کنید و حلال او را شکرگزار باشید و نعمت های معنوی و مادی حق تعالی بجا آورید و قدر نعمات بی پایانش را بدانید. در پیشگاه خدا معصیت نکنید که او ناظر یشماست. فکر دنیا و جلوه هایش را تا می تواند از سر بیرون کنید و دنیا را فقط پلی برای رسیدن به سرای جاوید قرار دهید. به پرورش روح بیشتر از جسم خاکی از جسم خاکی توجه نمائید . قرآن را با معنی بخوانید. از دعا و راز ونیاز و خالق و معبود خود فراموش نکنید که ذکر خواست که قلبها معشوق و مضطرب انسان را آرامش می بخشد.”الا بذکرالله تطوئن القلوب”
یار و یاور انقلاب باشید و از دستاوردهای آن تا سر حد توان پاسداری نمائید زیرا امید انقلاب به بهانه ی ارزانی بدست ما نرسیده و تا بمال خونه دهها هزار جوان و زن ومرد و کودک در جای ریخته شده برادران پاسدارم شما که لباس مقدس پاسداری را پو شیده اید مسئولیتی بس بزرگ بر عهده دارید و آن پاسداری از خون به حق ریخته هزاران شهید و محلول است. سعی کنید اول اسلام را بشناسید و مسلمان باشید و بعد مجری دستورات اسلام. کار فقط برای خدا بکنید. وانتظار تشکر و تمجید از این و آن را نداشته باشید و در راه گفتن حق از هیچ کس نترسید.
سرانجام چون مردان راه خدا در انتطار شهادت می نشیند و آخرین لحظات عمرش آیات قرآن را زیر لب با خود زمزمه می کند. بعد از مجروح شدن هنگامی که از وی می خواهند و برای مداوا به پشت جبهه برود او با حالت گریه میگوید نه بگذارید که تمام تانکهای دشمن از روی جسدم بگذرید زیرا نمی خواهم در این سفر دست خالی برمی گردم ولی با افراد هم سنگرش او را سوار آمبولانس می افتد و بدن زخمی و به میان آتش می سوزد و به آرزوی دیرینه اش شهادت نائل گردید. زیرا که سید حسن را جزء شهادت سزاوار نبود راهش پر رهرو باد و نامش جاوید
والسلام سید حسن میر رضوی
خاطره
ای محمد موسوی) پس از شهادت پسرم سید حسن یک شب خواب دیده بود و چنین نقل کرد و گفت: در عالم خواب دیدم که سید حسن و سید جواد سوار بر اسب سفیدی هستند.بر روی اسب شال سبزی انداخته شده بود وو هر کدام از آنها هم یک بیرق سبز در دست داشتند و در مسیر راه خانکوک_ علی آباد در حال حرکت هستند وقتی به من رسیدند پرسیدم حسن آقا کجا می روید؟ حسن آقا گفت : به جبهه می رویم و این اسب و بیرقها را امام حسین (ع) به ما داده است.
علی اکبر قلی زاده:
در عملیات والفجر۳ ( آزادسازی مهران ) گردان ایشان (سید حسن میر رضوی ) خط شکن بود . پس از اینکه خط تثبیت شد . نیروهای ایشان برای استراحت به پست خط منتقل شدند . و در همین حین دشمن پاتک زد و مجدداً برادر میر رضوی نیروهایش را بهه جبهه آورد . ایشان غسل شهادت کرده بودند و لباس نو به تن داشت و در هنگام دفع پاتک دشمن مجروح شد با توجه به اینکه خون زیادی از ایشان رفته بود ایشان مقاومت می کرد و با اصرار فراوان ایشان را سوار آمبولانس کردیم تا به بهداری منتقل شوند . پس از چند لحظه گلوله خمپاره به ایشان اصابت می کند و ایشان به درجه رفیع شهادت نائل می شوند.
علی اکبر قلی زاده :
در یکی از پاتکهایی که دشمن کرده بود ، ناکام ماند و مجبور به فرار شد. یکی از خودروهای دشمن پشت خاکریز جا مانده بود، اما اما بعلت آتش سنگین دشمن ، هیچ کس نمی توانست آن طرف خاکریز برود. سید حسن میررضوی با خونسردی تمام از خاکریزز غلط زد و خود را به آن خودرو رساند و آن را به این طرف خاکریز منتقل کرد.
سید عبد الله میر رضوی :
شهید سید حسن میررضوی قبل از انقلاب، اعلامیه های حضرت امام (ره) را به خانه می آوردند و بوسیله اتو آنها را به شکل اپل درست می کرد و روی شانه های لباسش می دوخت و آنها را به همان وسیله به شهرهای دیگر نیز منتقل می کرد.
سید عبد الله میر رضوی :
یک بار سید حسن میررضوی به من تلفن زد،بنده به ایشان گفتم: عمو جان دوستان تو همگی آمده اند،شما چرا با اینکه ۴۵ روز از رفتنت گذشته ، نمی آیی؟ حسن گفت: عمو جان من به دیگران کاری ندارم، تا وقتی منطقه به من نیاز داشته باشد من اینجاا هستم، اگر خدا خواست شهید خواهم شد و اگر هم شهید شدم دوست دارم بدنم بسوزد و خاکسترم را آب ببرد.
در زمان ریاست جمهور ی بنی صدر ملعون سید حسن میر رضوی به کردستان اعزام شده بود . وقتی برگشت از ایشان در باره اوضاع کردستان سئوال کردم ایشان گفت:کردستان الان خیلی شلوغ است.منافقین وگروهکهای ضد انقلاب در آنجا نفوذ کرده و کموله دموکراتها هم آنجا هستند .متأسفانه بنی صدر دستور داده است که به ما تجهیزات و سلاح ندهند ولی به هر حال ما مأموریتمان را انجام می دهیم حتی اگر با دست خالی باشد .
حسن ربانی :
در سال ۱۳۵۷ علی رغم این که امام خمینی (ره) اعلام کرده بودند که به جای جشن میلاد امام زمان (عج) برای شهدای انقلاب مجالس عزا و سوگواری به پای کنند یک مرتبه با خبر شدیم که جشن مفصلی برای ولادت امام زمان (عج) در اسلامیه فردوسس تدارک دیده شده است. ما تعدادی از دوستان از جمله برادر صبوری و برادر میر رضوی را جمع کردیم و قرار شد در جلسه ای تصمیم گیری کنیم که با این جشن چه برخوردی بکنیم. به بهانه اینکه برای مسجد جواد الائمه می خواهیم سنگ جمع کنیم همه سوار کمپرسی شدیم و به طرف کنگره کوه به معروف به غار فریدون زال است حرکت کردیم و آنجا تشکیل جلسه ای دادیم و تصمیم بر این گرفتیم که تعدادی از این برادران از جمله برادر میر رضوی در آن جشن شرکت کنند و این مجلس را با خاموش کردن برق به هم بزند وقتی منبری شروع به خطابه می کند این دوستان ما برنامه خود را اجرا می کنند و مجلس را به هم می ریزند اگر چه بعد ما توسط ساواک دستگیر و یک ماهی را در بازداشت بودند .
مجید مصباحی :
سید حسن میررضوی در عملیات مهران معاون گردان یاسین بود. شب اول عملیات گردان یاسین به خط زد و موفقیت خوبی به دست آورد و چون قرار بود تعویض شود لذا گردان را به عقب برمی گردانند. ازطرفی در خط عراقیها فشار زیادی آورده بودند به نحوی کهه سردار قالیباف به گردان یاسین دستور داده بودند که دوباره به خط برگردند. چون فرمانده گردان قاسم حیدری شهید شده بود، سید حسن به تنهایی گردان را به خط برده بود. وقتی نیروهای گردان پشت خاکریز رسیده بودند، دیده بودند که لوله های تانک عراقیها روی خاکریز قرار گرفته است. جنگ تن به تن با عراقیها شروع می شود. در همین حین سید حسن میررضوی مجروح شد و ایشان را به آمبولانس می برند که به عقب انتقال بدهند. آمبولانس وقتی حرکت می کند، در بین راه مورد اصابت گلوله های عراقی قرار می گیرد و آتش می گیرد و سید حسن در حال که نصف بدنش می سوزد به شهادت می رسد.
اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم