شهید عباس خزاعی آیسک
نام: عباس
نام خانوادگی: خزاعی ایسک
نام پدر: حسین
تاریخ تولد: ۱۳۴۴-۰۱-۰۵
محل تولد: آیسک فردوس
تاریخ شهادت: ۱۳۶۴-۰۸-۱۵
وصیت نامه شهید گرانقدر عباس خزایی
سرباز شهید عباس خزاعی
بسم الله الرحمن الرحیم
با شهادت به وحدانیّت خدا و با شهادت به رسالت پیامبر اکرم حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله) و با درود و سلام بیپایان به روان پاک شهیدان به خون خفتهی اسلام.
خداوند به من در این لحظههای آخر که انتظار فرمان یورش بر دشمنان را میکشیدم توفیق عنایت کرد که این جملات را به عنوان نامه و یا آخرین خواستههایم، شاید هم اوّلین خواستههایم به خوانوادهام و برادران پشت جبهه بنویسم .
اکنون که چند روز است وارد منطقهی جنگی شدهام ولی هنوز وصیّتنامه ننوشتهام و این جملات را من در حالی مینویسم که سکوت شب را فقط غرّش انفجار موشکها و خمپارهها میشکنند و انفجار هر گلوله مرا نهیب میزند که عاقبت هر انسانی و هر موجودی به خدا برخواهد گشت.
ما در حال حاضر در زمانی زندگی میکنیم که اسلام عزیز و مظلوم مورد هجوم ابرقدرتهای جنایتکار قرار گرفته است و وظیفهی شرعی ما دفاع از این اسلام و انقلاب اسلامی است.
و پدرم، من که تاکنون موفّق به دفاع از کشور عزیز اسلامی نشدهام، ولی الأن که خدمت سربازی را میخواهم انجام وظیفه نمایم و اگر این فوز عظیم شهادت نصیب من گردید شما ناراحت نباشید، صبر کنید که خدا با صابرین است.
و خدایا میدانم که گناهکارم، جوان بودم، غرور داشتم. خدایا اگر گناهی از من سر زده، نه به خاطر مخالفت با تو بلکه از روی جهالت و نادانی بوده، زمانی دراز را در سیاهی بسر بردم ولی اکنون پشیمانم، و خدا از تو میخواهم که مرا ببخشی. و پروردگارا اگر در راه حسین (علیه السلام) شهید شدم تو را به آبرومندان درگاهت قسم میدهم که خون ناقابل مرا قبول کنی و راست قامت، جاودانهام سازی.
5
انشاء الله تا کوته کردن دست تمام متجاوزین جنگ را ادامه خواهیم داد و از خداوند میخواهم که شهادت را در آخر خدمت نصیب من گرداند که بتوانم چند ماهی دفاع از ایران عزیز و پاسداری از خون شهداء بکنم.
ولی مادرم گریه نکن که فرزندت عاشق بود و سپس به معشوق پیوست و در مرگ من به سوگ ننشینی که سوگ شما خوشحالی دشمنان است و نگویی که آرزو داشتم که دامادت کنم، چون مگر خدا اختیار بنده اش را ندارد؟ و ما را خلق کرده و به ما نعمت داده و امروز است که ما را از دنیا میبرد،
مادرم آرزو دارم که در زمین کربلای حسین داماد شوم و انشاء الله اگر که شهید شدم بدون شما و خانواده وارد بهشت نخواهم شد.
امّا برادران و خواهرانم اگر در دوران زندگی من بدی دیدهاید خواهید بخشید، چون من میدانم که گناه زیادی دارم و شماها به خاطر من ناراحتیهای زیادی کشیدهاید.
2
و در آخر از مردم حزب الله میخواهم که از خون شهیدان پاسداری کنند و نگذارند که هر کس به نحوی و با هر لباسی دل امام عزیزمان را به درد آورد. و از مردم هم میخواهم اگر کسی از من بدی دیده مرا خواهد بخشید، چون جوان بودم و نمیفهمیدم و من کوچکتر از آن هستم که بتوانم برای ملّت ایران پیام بدهم، ولی اگر میخواهد دین و آیین محمّد (صلی الله علیه وآله) همیشه پابرجا باشد به خون من احتیاج دارد، پس ای گلولهها بیایید و خون من را چون سیل خروشان کنید «ان کان دین محمّد لم یستقم الا بقتلی فیا سیوف خذینی» پس ای شمشیرها ما را دریابید و بر سر ما فرود آیید که ما از شهادت در راه خدا هیچ هراسی نداریم.
و ای خانوادهی عزیز اگر که جنازهام هم نیامد، باز هم مسئله نیست چون که خدا خواسته که در خاک عراق جنازهام بماند و به خاک تبدیل شود و باز اگر که اسیر هم شدم مگر من از پسر داییم حسین بهترم؟ در آخر هم باز از خدا میخواهم از تقصیرات من درگذرد و در تشییع جنازام اگر شد دعای توسّل بخوانند و از خدا بخواهند که گناهانم را ببخشد چون میدانم گناهکارم .
خداوندا : جند الله را به سوگند به ثار الله در لشکر روح الله برای شکست عدو الله در تمام زمینها و استمداد حزب الله زمینهساز حکومت جهانی بقیه الله حمایت کن .
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار
و در آخر جنازهام را تا حدّ امکان خواهند گذاشت تا قومان و دوستان ببینند.
والسّلام علیکم و رحمه الله و برکاته
عبّاس خزایی مورخهی ۶۴/۳/۵ ماه مبارک رمضان