شهید مهدی صنعتی
شهید مهدی صنعتی
نام پدر: عباستاریخ تولد: ۱۳۴۲/۰۲/۰۲ محل تولد: آیسک
تاریخ شهادت: ۱۳۶۱/۰۹/۲۲ محل شهادت: سومار
محل دفن: آیسک
یگان خدمتی: بسیج
وصیتنامه
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوند بخشندهی مهربان
انا لله و انا الیه راجعون
«و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل ا… امواتاً بل احیاء عند ربّهم یرزقون»
درود و سلام بر خمینی روح خدا.
خدایا از تو میخواهم شهادت را آنچنان برایم مقدور فرمایی که امام سجّاد (ع) دربارهی مرزبانان و مجاهدین از تو میطلبیدند، که در پی احیای دینت و انتقام از خون مظلومان و مؤمنانت پشته از کشتهی این مؤمنکُشان، یعنی دشمن کافر که ظرفیّت پذیرش و هدایت تو را ندارد بسازم، و چنان با خلوص و عشق در راهت جهاد کنم که دشمن یارای تثبیت موضعش را نداشته باشد و فرار را بر قرار ترجیح دهد.
خدایا شهادتی را جایگزین مرگ قرار ده که در راهت و تحت لوای پیامآورت، محمّد (ص) و با همجواری دوستان و مقرّبان و ائمهی معصومین و پیروان آنها باشد. خدایا یاریم ده تا از آن کسانی باشم که سرمایهی وجودیشان را به پیشگاه تو تقدیم داشته و ارزش خویش را باز یافتهاند و بر سر بیعت خود استوار و پابرجا ایستادهاند و بیتزلزل و تردید ندای محبّت تو را با انتخاب قرب جوارت پاسخ دادند.
خدایا توفیق ده که پویندهی راه آن شهیدانی باشم که به عشق تو و حیات جاوید، در زیر لوای حق و پرچم هدایت، قدم استوار کرده و به دشمن پشت ننموده و بی تزلزل جام گوارای شهادت را نوشیدند. پروردگارا همواره راضی به رضایت، و شکرگذار نعمتهایت میباشم و اگر جان ناقابل من در پیش تو ارزشی دارد، خواستارم که در راه جهاد مقدّس و احیای دینت، مشبّک و قطعهقطعه گردد.
و امّا اگر کشته شدم فقط دعا کنید که خدا مرا در زمرهی شهیدان درگاهش قرار دهد. و همچنین مورد رضای خودش مرا غسل و کفن نکنید که امام حسین (ع) غسل و کفن نداشت.
ای پدر بزرگوار و مادر عزیز و برادران و خواهرانم: حالا که من شهید شدم هرگز ناراحت نباشید،
ای مادرم خیلی تشکّر میکنم که اینچنین فرزندی را خلق کردهای، مادر شهید که نصیب هر فردی نمیشود و خیلی متشکّرم که من را اجازه دادید که بروم به جبهه که شهادت نصیبم شود. و شب و روز دعا کنید که جزو خانوادهی شهدا قرار گرفتهاید.
ای مادر عزیز هرگز برایم گریه نکنید، هر وقت که میخواهید گریه کنید زود وضو بگیرید و دو رکعت نماز برای سلامتی جان رهبر بخوانید.
مبادا به من بگویید جوان ناکام، چون آرزوهایی که در دل من بود برآورده شد و به کام خود رسیدم، مانند جوانی تازه داماد و بر تخت دامادی. همسرم اسلحهام، و تخت دامادیام، خاک و خون بوده.
ای مادر عزیز اگر گناهی دربارهی شما کردهام به خاطر خدا مرا ببخشید.
و ای پدر بزرگوارم از شما یک دنیا ممنون هستم که فرزند خود را در راه اسلام فدا کردید هر چند که برای شما خدمتی نکردم ولی شما را به سر بریدهی شهید قسم میدهم که مرا ببخشید و به خواست خداوند تبارکتعالی خواهید بخشید.
مادر عزیز، پدر گرامی، برادران و خواهرانم، اگر شهید شدم هیچ ناراحتی به خود راه ندهید، هرگز لباس سیاه بر تن نکنید، چون دشمن شاد میشود و خدا را خوش نمیآید و مورد قرب خدا قرار نمیگیرید. برای کشتهی حق گریه نکنید،
زیرا اولاً: شهادت تنها آرزویم بوده است و با خود گفتم اگر جنگ تمام شود و شهید نشوم از خجالت چه کار خواهم کرد؟ دوماً: وظیفهی پدر و مادر است که فرزند خود را بدهند که بجنگد و کشته شود. فقط دعا بر جان رهبر نمائید و با شهادت من لباس شادی بپوشید.
و از شما میخواهم که اسلحهام را بر زمین نگذارید و راهم را ادامه دهید که حق پیروز است اگر نمیدانید، اسلام باید از خون آبیاری شود و من این جان ناقابل و بیچیز خود را در راه اسلام و قرآن و جمهوری اسلامی فدا میکنم، اگر چه وظیفهی هر فرد مسلمان است.
امّا غیر از خون یک پیام به ملّت مسلمان و مجاهد دارم و آن اینکه: اگر همهی شما کشته شوید بجز یک نفر، از آن یک نفر میخواهم که تسلیم کافر نشود و فقط تسلیم در برابر خدا شود و گوش به فرمان خمینی بتشکن باشد.
راستی برادران حزبالله انجمن اسلامی، این نکته را هم در گوش بگیرید و فراموش نکنید که: این منافقان نباید آزادانه حرکت کنند، گول اینها را نخورید و مشت محکمی بر دهانشان بزنید که حق پیروز است. هر روز و هر وقت سر و صدای آنها (منافقان) بلند است و میگویند:
ای بابا این چه وضع است؟ چرا بنزین و گازوئیل نیست؟ چرا برنج و قند کوپنی شده است؟ من از شما میخواهم با این افراد حتماً حزب اللهی رفتار کنید،من هم می روم به جبهه تا خونم را بریزم و کشته شوم تا برای این منافقان کوپن و گازوئیل شود.
والسّلام