شهید حسین دلخواه
حسین دلخواه
نام پدر: محمدعلی
تاریخ تولد: ۱۳۴۷/۴/۱۵
محل تولد: مشهد
تاریخ شهادت: ۱۳۶۶/۱/۱۸
محل شهادت: شرق بصره
محل دفن: فردوس
یگان اعزام کننده: بسیج
زندگینامه دانشجوی شهید حسین دلخواه حسین در سال ۱۳۴۷ در خانوادهای مذهبی مشهد چشم به جهان گشود. از کودکی، آثار بزرگی در او نمایان بود. به بازیهای کودکان چندان علاقهای نشان نمیداد و از برخوردها و کینه توزی های بچهگانه بدور بود. تحصیلات دوره ابتدائی را در تایباد و دوره راهنمایی را در فردوس با موفقیت پشت سر گذاشت. در زمان انقلاب با وجود اینکه ۱۲-۱۳ سال بیشتر نداشت، در راهپیماییها بصورت مستمر شرکت میکرد. حسین سال او دبیرستان را در سال ۱۳۶۱ با موفقیت پشت سر گذاشته بود و در تاریخ ۴/۴/۶۱ پس از طی دوره آموزشی راهی منطقه کردستان میشود. در تابستان سال ۱۳۶۱ « حسین» به مدت ۷۵ روز به همراه سایر همرزمان برای پاکسازی منطقه کردستان از لوث وجود اشرار ضد انقلاب رفت. پس از بازگشت، مجدداً به کلاس درس میرود و با همت و تلاش بسیار درس میخواند و نمرات بالایی کسب میکرد. بالاخره سال دوم دبیرستان خاتمه مییابد و به محض گذراندن آخرین امتحان خرداد ماه، روز اعزام حسین به جبهه فرا میرسد و به همراه چهل نفر در تاریخ ۲۱/۳/۶۲ به مدت سه ماه به غرب کشور اعزام و در این مدت در عملیات والفجر ۲ و ۳ شرکت میکند. در تاریخ ۱۴/۳/۶۳ عازم منطقه جنوب میشود و از آنجا جهت شرکت در علمیات آزاد سازی ارتفاعات کله قندی و پاسگاه دو راجیه، به منطقه غرب اعزام میگردد و به اتفاق سایر همرزمانش با موفقیت کامل این عملیات را فاتحانه بانجام میرساند. با وجود پایان مأموریت سه ماهه، قبل از شروع عملیات میمک، فرماندهان از او میخواهند که مدتی دیگر در جبهه بماند و در عملیات میمک را نیز شرکت نمایند و حسین با اینکه سال تحصیلی فرا رسیده بود، در علمیات مذکور شرکت و باتفاق یارانش پیروزی و افتخار دیگری نصیب اسلام میگرداند . بالاخره در تاریخ ۲۴/۸/۶۳ پس از اتمام عملیات از جبهه بازگشت. دو ماه از سال تحصیلی گذشته بود و حسین علیرغم ملامت و سرزنش بعضی کج اندیشان و مغرضان، چنان با همت بلند و جدیت فراوان شروع به جبران دروس عقب مانده نمود که کلیه امتحانات ثلث اول را به نمرات بالا گذراند و موجب حیرت دوستان و معلمانش گردید . پس از اتمام سال چهارم دبیرستان و شرکت در آزمون سراسری دانشگاهها و تربیت معلم در سال ۶۴، در تاریخ ۲۷/۵/۶۴ راهی منطقه جنگی میشود، خبر قبولی در جبهه به او میرسد، اما تصمیم میگیرد برای کسب آمادگی بیشتر در جبهه بماند. او به اهمیت فوق العاده پزشک در جبهه و به خصوص در وقت حمله پی برده و ضربهای که از جانب کمبود پزشک به نیروهای رزمنده وارد میشود را از نزدیک لمس کرده بود. لذا پس از بازگشت از جبهه در تاریخ ۱/۸/۶۵ به خاطر خدمت کیفی و بالاتر به انقلاب، تصمیم بسیار جدی به ادامه تحصیل و آن هم در رشته پزشکی گرفت و به طور تمام وقت و با تلاش بسیار به مطالعه پرداخت و در این رابطه میگفت: «من باید در کنکور دانشگاه و حتماً در رشته پزشکی و با رتبه بسیار خوب قبول شوم، چرا که در غیر این صورت مورد سرزنش مغرضان و منافقان قرار میگیرم و این سرزنش تنها من نیست، سرزنش همه کسانی است که برای حفظ اسلام و انقلاب اسلامی از درس و کلاس میگذرند و پا به جبهه خون آتش میگذارند و سرانجام به تنبلی و بی عرضهگی و فرار از درس متهم میشوند و مردودی من در کنکور، سرافکندگی انقلاب است و دراز شدن زبان منافقان بر سر دانش آموزان مخلص جبهه» در آزمون سراسری سال ۶۵ شرکت نمود. پس از شرکت در آزمون به سوی جبهه شتافت. شرکت در عملیاتهای متعدد روحیهای بس قوی و نیرومند به او داده بود و در اوج ایثار و اخلاص یاف تصمیم میگیرد به واحد اطلاعات و عملیات رفته و نقش موثری ایفا نماید. لذا پس از اتمام امتحان کنکور بلافاصله عازم منطقه جنوب شده و یک دوره آموزش غواصی را با موفقیت پشت سر نهاد. حسین پس از طی این دوره کامل غواصی در عملیات کربلای ۴و۵ در منطقه جنوب شرکت میکند. در مهر ماه ۱۳۶۵ نتایج آزمون سراسری دانشگاهها اعلام و « حسین» با رتبه بسیار عالی در رشته پزشکی دانشگاه تهران قبول میشود. برای ثبت نام در موعد مقرر به تهران عزیمت و بلافاصله به منطقه جنوب باز میگردد و پس از شرکت در عملیات کربلای ۵ در تاریخ ۱۵/۱۱/۶۵ از واحد نظامی مربوط ترخیص گرفته و در اواخر بهمن ماه برای ادامه تحصیل در رشته پزشکی به تهران عزیمت مینماید. هنوز بیست روز از شروع تحصیل در دانشگاه نگذشته بود که حسین بازگشت. حسین در تاریخ ۲۵/۱۲/۶۵ برای آخرین بار پا به جبهه میگذارد و در عملیات کربلای ۸ در تاریخ ۱۸/۱/۶۶ در منطقه شلمچه محور کانال ماهی به عنوان معاون گروه غواص خط شکن شرکت میکند. در پیشاپیش گروه حرکت نموده تا اینکه به نزدیکترین نقطه به نیروهای دشمن میرسند و حسین به خاطر اطمینان و امنیت بیشتر برای افراد گروهش مقداری جلوتر به سمت سنگرهای دشمن پیشروی میکند و وارد کانالهای دشمن میگردد و سرانجام در داخل کانال بر اثر انفجار نارنجک دشمن که به سوی او پرتاب شده بود، به شهادت میرسد.
وصیت نامه شهید حسین دلخواه
بسم ا… الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین
بعد از حمد و ثنای پروردگار عالم و خالق جهان هستی وسلام و درود فراوان به محضر امام زمان (عج) و نائب برحقش امام خمینی و درود به روان پاک شهداء بزرگ اسلام . اینجانب حسین دلخواه که با میل و اراده خود و با شناخت کامل چندین بارهمراه دیگر رزمندگان در جبهه اسلام علیه کفر شرکت کرده و به مضمون آیه «انا لله و انا الیه راجعون »کاملاً آگاهم و همیشه آماده بودم در هرجا و هر لحظهایکه مقدر شده باشد جان ناقابل خود را در راه خدا بدهم و برای من بزرگترین افتخار و سربلندی و سعادت همین است که لیاقت شهادت نصیبم شده باشد .زیرا شهید تمام گناهانش بخشیده میشود و در جوار قرب الهی قرار میگیرد و جانش را خداوند در مقابل بهشت معاوضه میکند .«الهم الرزقنی» . چند روز دیگر عملیات مهمی در پیش است انشاءا… واحد ما در این عملیات شرکت خواهد کرد . بهترین لحظههای عمرم را میگذرانم و بسیار سعادتمندم که لباس پر افتخار سربازی اسلام را در سراپای خود میبینم خدایا تو را شکر میگویم که اینهمه افتخار نصیبم کردی ،سنگرهای شلمچه برایم عالی ترین و زیباترین مکانها و خاکریزها پرگل در نظر من بهترین مناظر دنیا را دارد . همسنگرانی که از مصاحبت آنها لذت میبرم و عطر دم آنها بوی بهشت رابرایم میآورد . بار خدایا تو را شکر عقل ناتوان و زبان الکن من توانایی سپاسگذاری تو را ندارد و خود میدانی و دانایی بر آنچه در ضمیر همه میگذرد «انه علیم“ بذات الصدور »
همه برادران ، همرزمان و همسنگران جبههها و سنگرداران مدرسه و دبیرستان و دانشگاه و برادران دینی را سفارش میکنم به تقوا و امر به معروف و نهی از منکر و توجه هرچه بیشتر به دستورات رهبر انقلاب از کوچکترین نکته در مسائل دفاع از اسلام نگذرید و از مادیات هر چه سریعتر بگذرید تا همیشه آسوده خاطر و فارغ البال باشید . از رفتار منافقانه و حرفهای پوچ و بی اساس دین فروشان دنیا دار ، سخت برحذر باشید . محبت دنیا سرچشمه همه انحرافها و بدبختیها است .نعمتهای دنیا را که پروردگار برای ما آفریده است طبق دستورات اسلام مورد بهربرداری قرار دهید و هرگز مادیات و زرق وبرق دنیا را هدف خود ندانید .
برادران عزیزم را سفارش میکنم از درس و تحصیل غفلت نکنید . خواهران عزیزم را به تقوی و حفظ حجاب توصیه میکنم . پدر بزرگوارم و مادر دلسوز و باصبرم – اولاً از من راضی باشید که رضایت شما اولین شرط برای رسیدن به قرب الهی و شهادت در راه اوست . شما مرا بزرک کردهاید و چه رنجها که نکشیدید و من به شما مدیون هستم و خداوند اجر زحمات و فداکاری های شما را بدهد«آجراک ا… خیراً» پدر و مادر مهربانم اگر من به فوز عظیم شهادت نائل آمدم بدانید که زحمات شما در قبال تربیت فرزندتان مورد قبول خداوند واقع شده است . و اگر جنازهام را پیدا نکردید در روز قیامت روزی که تمام بندگان محشور میشوند به استقبال شما خواهند آمد . از خواندن قرآن و دعا غفلت نکنید . سرمایه بزرگ ما ایمان به خداوند و اتکال به قدرت لایزال اوست – از شما مردم غیور میخواهم که همیشه یاور امام و انقلاب باشیدکه شما پیروزید .
والسلام حسین دلخواه ۲/۱۰/۱۳۶۵ شلمچه
یگان خدمتی :لشکر۲۱ امام رضا (ع) گردان حضرت نوح
خاطرات: نقل از سایت تا شهدا
خاطره اول
حسین بعد از عملیات میمک به مرخصی آمد ما با هم برای ادامه ی تحصیل به مدرسه رفتیم یکی از دبیران که دلخوشی از انقلاب نداشت به حسین گفت: بچه های رزمنده جزء شاگردان تنبل هستند فقط برای فرار از درس است که جبهه می روند آن سال حسین آن قدر درس خواند که با معدل بالا قبول شد و بعد هم به دانشگاه رفت.
راوی: علی اکبر یاری
خاطره دوم
حسین مجروح شده بود بعد از این که او را از بیمارستان مرخص کردند راهی فردوس شدیم. نزدیکی های شهر حسین باند دستش را باز کرد و او را زیر کتش پنهان ساخت پرسیدم چرا این کار را می کنی؟ گفت: نمی خواهم رزمندهایی که عازم جبهه هستند با دیدن دست بانداژ شده ی من روحیه شان ضعیف شود.
راوی: محمد علی دلخواه
علاقه (مادر شهید) فرزندم به یادگیری قرآن علاقه عجیبی داشت. او بعد از اینکه از مدرسه میآمد، قبل از ساعت ۲ خودش را به مسجد صاحب الزمان میرساند تا در کلاس تجوید قرآن شرکت کند. میگفت روحانی مسجد علاوه بر خواندن قرآن، ما را با مسایل دینی و سیاسی کشور آشنا میکند. مطیع (مادر شهید) او مطیع سر سخت ولایت فقیه بود و در دانشکده پزشکی بارها به خاطر دفاع از ولایت درگیر شده بود. او برای اطاعت از امر ولایت ۹ مرتبه به جبهه رفت و سرانجام به آرزویش رسید.
رنجش خاطر (پدر شهید) فرزندم خیلی مقید بود که باعث رنجشِ خاطر دیگران نشود. او هرگز در ایام عید لباسهای نو نمیپوشید و میگفت دوستانم ندارند، امکان دارد ناراحت شوند. یک دفعه یکی از دوستانش به خانه آمد، او را به زیر زمین منزل برد. بعد پرسیدم چرا او را بالا نیاوردی؟ گفت: خانه دوستم این طوری خوب نیست و ممکن است ناراحت شود وظیفه (خواهر شهید) او خیلی به جبهه میرفت و تنها برای برگزاری امتحانات به فردوس میآمد. وقتی از او علت این همه جبهه رفتن را پرسیدم، گفت: مگر شما مسلمان نیستید! شما پیام امام را نشنیدید! مگر نگفتند جبهههارا خالی نگذارید! پس ما باید به جبهه برویم این یک وظیفه است.
روحیه (پدر شهید) فرزندم برای اعزام به جبهه دارای روحیه عجیبی بود و بعد از اینکه در جبهه مجروح و دستش بانداژ شد، راهی شهرستان فردوس شد. به فردوس که نزدیک شده، دستش را باز میکند و در زیر اورکتش مخفی مینماید. وقتی علتش را پرسیدم. گفت: رزمندهها عازم جبهه بودند؛ نمیخواستم با دیدن دست بانداژ شدهام، روحیه آنها ضعیف شود.
نماز (برادر شهید) برادرم با وجود اینکه به مدارج بالای علمی دست یافته بود و در حال گرفتن مدرک دکتری خودش بود، هرگز نماز جماعتش ترک نمیشد. پس از آنکه مجروح شدم و در بیمارستان بستری بودم و برای آخرین بار به دیدنم آمده بود، گفت: آیا نمازت را هر روز میخوانی؟ گفتم بله. هر طور که هست چه با تیمم چه با وضوی جبیره نمازم را میخوانم و همانجا گفت: تا جایی که میتوانی نمازت را با جماعت بخوان. تنبل (دوست شهید) حسین در تمام اعمال و وظایفش جدی بود. یک مرتبه بعد از اتمام عملیات میمک به مرخصی آمده بودیم و برای ادامه تحصیل به مدرسه رفت. بعد یکی از دبیران که دل خوشی از انقلاب نداشت، به حسین گفت: بچههای رزمنده تنبل هستند و برای فرار از درس به جبهه میروند حسین آن قدر درس خواند که در خرداد ماه معدل بالایی کسب کرد و در دانشگاه نیز قبول شد.