تصویرخاطرهشهدای دانش آموزشهدای فردوسوصیت نامه

شهید حسین دباغ

حسین دباغ 

حسین دباغ
حسین دباغ

نام پدر: حبیب اله

تاریخ تولد: ۱۳۴۷/۱۱/۲۶

محل تولد: بیرجند

تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۴/۱۰

محل شهادت: قلاویزان

محل دفن: فردوس

یگان اعزام کننده: بسیج


متن وصیت نامه شهید حسین دباغ

بسم ا… الرحمن الرحیم
فلیقاتل فی سبیل ا… الذین یشرون الحیوه  الدنیا بالاخر مومن یقاتل فی سبیل ا… فیقتل او یعلب فسوف نوئته اجراً عظیماً سوره «نساء آیه ۷۴ »       مومنان باید در راه خدا با آنکه حیات عادی دنیا را بر آخرت گزیدند جهاد کنند و هرکس در جهاد برای خدا کشته شد یا فاتح گردیدزود باشد که او را در بهشت ابدی اجر عظیم دهیم .
با سلام و درود بی‌کران به پیشگاه مقدس دوازد‌همین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت آقا امام زمان (عج) و نائب بر حقش امام امت حافظعهوالله با سلام و درود بر کلیه علمای اسلام بخصوص آیت الله خمینی و با سلام و درود فراوان به ارواح طیبه شهدا ، اسرا ، مفقودین ، مجروحین ، معلولین و مصدومین جنگ تحمیلی و با سلام و درود فراوان بر خانواده‌های این عزیزان که با صبرشان مشت محکمی بر دهان تمامی ضد انقلاب و تمامی ابر جنایتهای شرق و غرب زده‌اندو با سلام و درود بیکران بر امت شهید پرور ایران و با سلام و درود بر پدر بزرگوار و مادر بهتر از جانم و برادران وخواهران عزیزم پروردگارا تو می‌دانی گناهم را و مرا بهتر از خودم می‌شناسی خدایا ، تو آگاهی و تو از اصرار من خبر داری تو از گناهانم با اطلاعی. پروردگارا، معبودا ، معشوقا اگر لطف و رحمت تو نبود واگر گناهانم پیش مردم پوشیده نبود مردم هیچ گاه مرا در جمع خود راه نمی‌دادند.
بارالها با کوله باری از گناه سوی تو آمدم و ار تو طلب عفو و بخشش دارم که تو، ارحم الراحمینی  و تو ،ستار العیوبی . خدایا اگر نبخشی گناهم را پیش چه کسی بروم به چه کسی بهتر از تو ،بزرگتر از تو ، عزیز تر از تو ،بخشنده‌تر از تو ، مهربانتر از تومراجعت کنم خدایا من مخلوق به خطای خود ،به گناه خود ،اعتراف دارم و از تو می‌خواهم به حق خاص ان عبا و سایر ائمه معصومین سلام ا… علیه و به حق مقربان در گاهت و آن شب زنده‌داران از سر تقصیرم در گذری از گناهانم چشم پوشی کنی و مرا به گناه خود مؤاخذه نکنی .خدایا ،امیدوارم این بنده حقیر ، گناهکار ، ذلیل رادر جمع عاشقان خودت در جبهه‌ها بپذیری به خاطر اخلاص و ایثار رزمندگان فیض شهادترا نصیبم نمائی . حال که آماده پیکار شده‌ام و الان در کنار برادران رزمنده می‌باشم لازم دانستم چند کلمه ای به عنوان وصیت به عرض شما ملت شهید پرور برسانم هر چند گناهکار حقیر لایق این نیستم که وصیت کنم این را بدانیدکه وصیت ما نصیحت امام است. از شما هموطنان می‌خواهم که وحدت و یکپارچگی را در بین خود همانند اوایل انقلاب تاکنون حفظ کنید و از تفرقه و نفاق جلوگیری کنید و نگذارید در بین امت حزب ا…تفرقه بوجود آید واقعاً که شما ملت شهید پرور ایران قابل تحصین هستید چون همیشه و همه جا و هر وقت در صحنه حاضر هستید و انشاءا… که ثابت قدم و مصمم تر از قبل امام را یاری نمائید از شما‌ها می‌خواهم انرژیتان را برای رضای ا… مصرف کنید و بخاطر مادیات به این انقلاب بدبین نشویدو از ولایت فقیه اطاعت امر کنید.
قال الله تعالی یا ایها الذین امنواطیعو ا… و اطیعو الرسول و العمر منکم ،از شما می‌خواهم که مانع رفتن فرزندانتان به جبهه‌ها نشویدکه اگر خدای نکرده مانع شوید در فردای قیامت حصرت می‌خوریدو در پیشگاه فاطمه زهرا(س) روسیاه خواهید بود و در آن موقع توقع شفاعت را از آقا امام حسین (ع) را نداشته باشید گاهی هم به خودتان نگاه کنید و ببینید که چکار می‌کنید کاری که می‌کنید برای خداست یا غیر خدا و محاسبه کنید اعمالتان را قبل از اینکه محاسبه شوید . تحاسبوا قبل ان تحاسبوا.
از جوانانی که هم اکنون این وصیتنامه را می‌خوانند و تا بحال به جبهه نرفته‌اندمی‌خواهم در اسر وقت به بسیج مراجعه کنند و برای رفتن به جبهه ثبت نام کنند چون واقعاً حیف است کسی در این جنگ مقدس شرکت نکندمن برای خودتان می‌گویم بعد از مرگ است که افسوس خواهید خورد بیائید آن ناز و نعمت مادی رارها سازید و ناز نعمت معنوی رابچسبید که این ناز و نعمت معنوی فقط در جبهه‌ها وجود دارد حال چند وصیتی با شما پدرو مادرم دارم قبل از اینکه وصیت را

شروع کنم باید به عرض شما برسانم که مرا نسبت به اذیت‌هایی که شما راکرده‌ام عفو کنید و از سر تقصیراتم در گذرید که شایدخداوند متعال با عفو و بخشش شما پدرو مادر عزیزم از سر تقصیراتم و گناهانم در گذرد.
پدرو مادر بزرگوارم و مادر بهتر از جانم این را بدانید حال که  من را با دودست خود بهجبهه فرستادید در فردای قیامت در پیشگاه فاطمه‌ی زهرا(س) روسفید و سربلند خواهیدبود و به فاطمه‌ی زهرا (س) عرض خواهید کرد فاطمه جان در ظهر عاشورا ما نبودیم که به ندای هل من ناصر ینصرنی   حسینت لبیک گوئیم و اکنون که هستیم فرزند ما را برای یاری اسلام و قرآن و آزادی قبر شش گوشه‌ی آقا ابی‌عبدا… الحسین (ع) فرستادیم . پدر بزرگوارم هر چند که نبودنم برای شما سخت است ولی در این سختی صبر پیشه کنید که خدا در قرآن می‌فرماید من با شما صابرین می‌باشم ان ا… مع الصابرین، مادر بهتر از جانمبعد از خدا وجودم را متعلق به تو می‌دانم چرا که مرا در دامان خودت تربیت نمودی و من نیز درس عشق و ایمان را از شما آموختم و در این حال مرا به صاحب کلی اکمال هدیه کرده‌اید انشاءا… خداوندصبر جمیل و استقامتی عظیم عنایت فرماید . برادران عزیزم امید وارم که شما از آینده سازان انقلاب و خدمت گذاران اسلام باشید و همواره موفقیتهای الهی شامل حالتان باشد.و امیدوارم که نگذارید اسلحه‌ام روی زمین بماند،باید شما اسلحه‌ام را بردارید و راه شهیدان را ادامه دهید. خواهر مهربانم امیدوارم که با صبر و استقامت و سخنانت راه مرا ادامه دهی که حضرت زینب (س) راه امام حسین (ع)‌را با صبر و استقامت و سخنان کوبنده‌اش ادامه داد . پدر جان شما باید در برابر شهادتم همان کاری را کنید که حضرت آقا امام حسین (ع)‌در برابر شهادت حضرت علی اکبر (ع) انجام داد و  مادر جان و خواهرجان شما هم باید همان کاری را کنید که حضرت زینب (س) در قبال شهادت برادران و فرزندان ،برادرزاده‌هایش انجام داد شما هم باید سخنانی بگوئید که تمامی ابر جنایتها به خود بلرزند و اما شما برادرانم باید کاری کنید که امام حسین(ع) در برابر شهادت حضرت ابوالفضل علیه السلام داد.
پدر جان و مادر جان حتی المقدور برایم گریه نکیند اگر خواستید گریه کنید برای من گریه نکنید برای واقعه عاشورا گریه کنید برای آن روز آقا ابی عبدا… (ع) ،و مصیبتهای حضرت زینب (س) را بخوانید چون این روضه‌ها و مصیبتهاست که انسان را متوجه خود می‌سازد .پدرجان مجاز هستید با اجازه از فقیهی از جنازه‌ام اگر لازم بود برای بدن مجروحی یا اگر لازم نبود برای کالبد شکافی استفاده نمائید . شاید از این طریق خدمتی برای توسعه‌ی علم به کشور اسلامیم بکند انجا باید بگویم که این مسئله را از شما خواهش می‌کنم که کوچکش نگیرید . پدر جان مرا در شهرستان فردوس دفن کنید .
ضمنا مادر جان ۱۵روز روزه‌ی قضا دارم از شما می‌خواهم ۱۵روز روزه برایم بگیرید و کفاره بیشتری بپردازید و تا جائی که می‌توانید برایم نماز بخوانید و مقداری پول به عنوان رد مظالم بپردازید هر چه قدر که می‌توانید چون به خاطرم نمی‌آید که به کسی بدهکار باشم در خاتمه باید به عرض برسانم پدرجان و مادرجان یادتان نرود هر موقع که راه کربلا باز شد و رفتید کربلا سلام ما شهداء را به آقا ابی‌عبدا… الحسین (ع) برسانید و بگوئید که فرزند ما خیلی دوست داشت تا قبر شش گوشه شما رادر برگیرد ولی اکنون در پیش مانیست.
پدرجان نکته مهمی که هم اکنونبه ذهنم رسید این است که برای مراسم ختم و سالگرد و غیره تا جائی که می‌توانید خرج کنید تا جائیکه وسعتان می‌رسد و مواظب باشید که اسراف نکنید و زیاد برای اینگونه مراسم غصه نخورید خدا خودش همه کارها را درست می‌کند و به زخم زبانهای مردم هیچ اعتنایی نکنید که لعنت خدا بر آنهائی که به خانواده‌های شهدا زخم زبان می‌زنند . بازهم می‌گویم مراسم پرخرجی بر پا نکنید .
آنانکه رفتند کاری حسینی کردن و آنانکه مانند باید کاری زینبی کنند

والسلام علیکم و رحمها… و برکاته
حسین دباغ


خاطرات: نقل از سایت تاشهدا

خاطره اول
شب (۶۵/۰۴/۱۰) که عملیّات شروع شد و نیروهای سپاه اسلام موفّق به کسب پیروزی شدند من و حسین روی تپه ۱۷۳ مستقر و مشغول کندن سنگر شدیم ، مقداری که کندیم حسین خسته شد و گفت : این طرفی که من می کنم ، خیلی محکم است . بیا جایمان را عوض کنیم . من گفتم اشکالی ندارد به محض اینکه جایمان را عوض کردیم ، بعد از لحظه ای یک گلوله توپ مستقیم تانک دشمن که در حال پیشروی به طرف تپه بود ، در بغل سنگر ، یعنی ، همان طرفی که حسین بود ، منفجر شد به نحوی که من در وسط گرد و خاک جایی را نمی دیدم بعد از لحظه ای که گرد و خاک فرو نشست ، دیدم حسین از ناحیه سر مورد اصابت ترکش قرار گرفته و به صورت سجده وسط سنگر افتاده ، بلندش کردم . لبهایش تکان می خورد و لحظه ای بعد به لقاء ا… پیوست .
راوی: حبیب الله دباغ


خاطره دوم

شب عملیّات کربلای یک همرزمش احمد آقا خانی که شهید شده است روحش شاد قبل از شهادت منزل ما آمد و از شهادت وی خیلی خیلی ناراحت بود و حرف نمی زد میوه و چای برایش آوردیم ، نخورد . گفتیم : از حسین بگو . تو همسنگرش بودی و هم برادر خوانده بودی . با ناراحتی و زحمت گفت : حسین در شب عملیّات به من گفت : احمد من شهید می شوم برو منزل ما ، از پدر و مادرم که خیالم راحت است ، امّا برادرانم را دلداری بده و بگو پسرتان شهید شد . هر وقت کربلا رفتید سلام من را به آقا اباعبدا… (ع) برسانید و بگویید پسرم خیلی دوست داشت قبر شش گوشه شما را در بغل بگیرد ، ولی حالا در بین ما نیست .
راوی: مهدی دباغ


خاطره سوم
یکبار که حسین مریض شده بود، او را به دکتر بردیم. دکتر گفت: ناراحتی قلبی دارد و باید عملش کنید. اگر بخواهید او را عمل کنید. برای عمل ببریدش به خارج از کشور ۵۰ درصد خوب می شود و ۵۰ درصد خوب نمی شود. ولی در اینجا عمل کردن او سخت است. دیگر اینکه اگر همین طور بمونه قدش کوتاه می ماند حسین که این حرفها را شنیده بود به من گفت: برویم حرم امام رضا (ع) تا آقا من را شفا بدهد. ایام تعطیلات مدرسه او را به حرم بردم و دخیل کردم. بعد که آمدیم به او گفتم: تو شفا گرفته ای و همین طور هم شد. وقتی برای دومین بار او را پیش دکتر بردم دکتر گفت: او صحیح و سالم است و دیگر مشکلی ندارد. وقتیکه شهید ها را می آوردند او به من گفت: چه خوب می شد من هم رشد می کردم و بزرگ می شدم و به جبهه می رفتم. من به او گفتم: غصه نخور مادر جان جبهه می روی و شهید می شوی. و او در سن ۱۶ سالگی به جبهه رفت.
راوی: بتول توسلی

اطلاعات بیشتر

مقالات مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین بررسی کنید
بستن
دکمه بازگشت به بالا